علی علی ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

قشنگ ترین تجربه

...

سلام همه چیزم امروز بارون میاد اینجا، از دیروز بارون میاد ... ولی هوای من چندروزیه که ابریه بارونی... این هوای نوستالژیک قبل از عید باز هم به دامم انداخت...  ای کاش می تونستم یک ساعت از افکارم دور بشم، حتی برای یک لحظه توقف کنم و به ماوراء شب ، ماوراء روز ، ماوراء مکان و ابدیت چشم بدوزم...  هفته های من چه زود می گذره.. ساعت ها و لحظه هام  از هم سبقت میگیرن انگار ... گاهی دلت سکوت میخواد...گاهی لبخند، گاهی تو هستی تنها و کوله ای بر دوش و باری به دوش....دلم یک دل سیر سادگی میخواد بی تکلف بی تعلق ... در این هوای سرد فقط یک  فنجان عشق دلم میخواد ...سه نفره، یکجا، باهم ... و کلبه ای بالای ک...
28 بهمن 1390

غریب آشنا...

سلام سیمای پروردگار من پسرم این احساس الانم را نه امروز بلکه شاید هیچ وقت دیگری نتوانم آنطور که هست برایت بازگو کنم. لحظاتی شیرین آمیخته با حسی غریب ؛ از آن لحظه هایی که هر قدر هم نغمۀ غم انگیز داشته باشی،نمی توانی بی خیالش شوی... خوابم نمیبرد . 3 ساعتی می شود که شوکه ام از همان لحظه که دردی ناشناخته وجودنازنینت را فرا می گیرد و گریه های بی امانت ، دلم را به درد می اورد . یک ساعتی می شود که آرام گرفته ای در مامن همیشگیت و من شاید  اولین بار است که وقت شیردادن به چهره معصومت نگاه نمی کنم. نگاهم پیش توست فکرم اما می رود به افقهای دور دست  به "جم" میان هوای تفتیده جنوب قل قل می خورد به خواندن ناقص کامنتی از دوستی عزیز  که ...
19 بهمن 1390

پسر 5 ماهه ی من

سلام من به غنچه ای که صبحدم ، به خنده باز می شود . . . .   پسرکاکل زری من به همین سختی و همین خوشمزه گی به امید خدا 5 ماهه شد. یک ماهه دیگه هم گذشت تا باز هم شكرگزار خدايی باشم برای عمری كه به هردومون داد تا این لحظه های قشنگ و بیادموندنی رو اینجا ثبت کنم.خدایا شکرت ... اومدم که بگم خستگی عظیم این راه رو با شوق شمارش روزهای طلایی عمر تو از تن بدر می کنم.  اومدم بگم پسرک 5 ماهه من،   "مادری دارد بهتر از برگ درخت و خدایی که در این نزدیکیست" و هر دو عاشقانه دوستش دارن...   ...
6 بهمن 1390
24448 0 45 ادامه مطلب

زلال دوست...

"H.M" نوزده ساله ی عزیزکه با وجودنام بسیار بسیار زیبایت بنا به دلایلی نخواستی که نام عزیزت  اینجا برده شود. آمدم که بگویم  چقدر خوشحالم از بودنت. تو که دلت  مثل آینه است . از همان روزی که برایم کامنت خصوصی گذاشتی  وگفتی که دلت از رنج انار بدرد امده و احوالش را از من جویا شدی  .از همان روزی که به من سلام کردی و دست دوستی دراز کردی ،دستم را به گرمی فشردی  مهرت به دلم نشست و دوستیمان آغازیدن گرفت  با  اینکه هرگز ندیده بودمت حتی در رویا یی پاک . خوشحالم که در این شهرفرنگ دوستانی دارم چون تو "بهتر از برگ درخت" ویقین دارم که حریر مهر مادریت از من نرمتر و لطیفتر خواهد بود. چقدر مرا شگفت ...
5 بهمن 1390

ماجراهای علی و ضحی

سلام ملوسک من تازگیا به "گارد فیلد" ضحی علاقه مند شدی . این عروسک  یه گربه ی شرور ویبره موزیکاله . از اونجا که از اسباب بازیهای متحرک می ترسی تصمیم گرفتیم مرحله به مرحله با عروسک آشنات کنم که نترسی. عروسک رو که نزدیکت آوردم  غریبی که نفرمودین  هیچ، کم مونده بود به عروسک پیشنهاد ازدواج بدی! اول خوووب سرتا پا براندازش کردی، بعد شیهه کوتاهی از سر ذوق کشیدی  و کف دستهات رو بهم زدی. مدام با اشتیاق و خنده برمی گشتی و منو نگاه می کردی که آیا توهم ذوق می کنی؟ دستها و پاهاش رو ناز کردی و علامت دادی که به حالت ایستاده نگهت دارم. سبیلهاش رو می کشیدی و تند تند با زبان کره ای با هاش اختلاط می کردی .بعد هم به طرفه العینی منو به ...
5 بهمن 1390

نذری

سلام پسرک شیرینم دیروز یکشنبه ٢ دی ماه مصادف بود با رحلت پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد(ص) و همچنین وفات امام حسن مجتبی (ع). هرسال خونه باباجونی ها اینروزرو نذری دارن. این نذر برای سلامتی افراد خانواده ست و تا امسال به لطف و یاری خدا ادا شده. نذری باباجون( بابای بابایی)  قیمه و نذری باباجون(بابای مامانی) هر سال شله زرد. ان شالله که خدا قبول کنه...صبح بر خلاف همیشه که سحر خیز بودی ، ساعت ١٠ از خواب بیدار شدی تا حاضرت کردم که بریم خونه باباجون(بابای بابایی) شد ساعت حدود  ١١ .به اتفاق مامان جون و باباجون و دایی احمد راهی شدیم . خیلی دوست داشتم موقع پخت اونجا حضور داشته باشم ولی حیف دیر رسیدیم . ساعت ١٢ نذری رو ...
3 بهمن 1390

دست مهربان خدا بر سرت نازدلم...

سلام پسرم سلام زندگی دلم گرفته پسرم ..می دانم که زیادسخن گفتن از سختی ها وناملایمات زندگی  آدمی را به ذلت می کشاند ،اینها را می نویسم که بعدها که این مطلب را می خوانی بدانی که تا چه اندازه غم این چندروزم بزرگ بوده است و به قول سهراب  "کسی شبیخون حجم غم مرا پیش بینی نمی کرد"... زندگی همیشه شیرین نیست ، همیشه زیبا نیست پسرم. لحظه های سخت هم زیاد دارد سخت  سخت...دلم بدرد می آید ازاین صحنه های ناخوشایند زندگی که گاهی وقتها اینقدر بی رحم است  که  در ذهن جا نمیشود که هروقت دلش بخواهد محاسبات مارا دیوانه وار به هم می ریزد بی اینکه حجم این دیوانگی بی ح...
3 بهمن 1390

برای انار...رهاتر از پرواز

انار نازنینم انار قشنگم انار معصومم انار بهشتی ام   اندوهم در غم از دست  رفتنت در واژه نمی گنجد....رفتنت هیچ در باورم نمی نشیند ..."مرگ پايان کبوتر نیست" دخترم! مرگ پایان قصه ی تو نيست ...خانه ی دلمان تا همیشه پر است از عطر حضورت یاس قشنگم ... ................................................................   سلام اي غروب غريبانه دل سلام اي طلوع سحرگاه رفتن سلام اي غم لحظه هاي جدايي خداحافظ اي شعر شبهاي روشن خداحافظ اي شعر شبهاي روشن خداحافظ اي قصه عاشقانه خداحافظ اي آبي روشن عشق خداحافظ اي عطر شعر شبانه خداحافظ اي همنشين هميشه خداحافظ اي داغ بر دل نشسته تو تنها نمي ماني اي مانده بي من تو ر...
30 دی 1390

اربعین حسینی تسلیت باد

  اینک قریب چهل روز از غروب غم فزای شهادت شقایق‌ها می‌گذرد؛ و اینک از صدای نحس شلاق خزان  بر پیكر آلاله‌ها، اربعینی می‌گذرد و اسارت، سیلی، غربت، فریاد و بیدارگری سهم حاملان پیغام قاصدک های عترت و عظمت شد. از آن روز تا امروز چهل روز در سوگ ابرمردی نشستیم كه حیات اسلام مدیون رگ‌های پاره پاره اوست. قصه سر و نیزه، قصه لب‌های خونین و قرآن، قصه سیلی و صورت گلگون كودک غمگین و تمام حقیقت هایی كه هر سال از پرده چشمان ما می گذرد را شنیده ایم.  اربعینی از عمق جان، فریاد یا حسین كشیدیم...     اربعین بر تمامی دوست داران حسین(ع) و یارانش تسلیت باد   ...
24 دی 1390