علی علی ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

قشنگ ترین تجربه

آبی تر از هر آبی...

1391/4/30 23:05
3,218 بازدید
اشتراک گذاری

یکی ازهمین آخرین بعد از ظهرهای بهاری که گذشت و قتی حوصله اینرو نداشته باشی که شال و کلاه کنی و با پسرت همقدم بشی بری هواخوری ،حالا گیریم دو خیابون پایینترک...مث همه بعدازظهرهایی که لابه لاش خودت رو به يك بستنی شاتوتی دعوت می کنی و هوس می کنی برای یه دونه پسرت ازاون توپکهای رنگی رنگی بخری و بعد با هم شايد روی يكی از آن نيمكت های سبز خيابون می رفتی و به تماشا مینشستی...!یه روز که پسرت بهانه گیره و حتی ساعتها در آغوش کشیدن و راه رفتن هم نمیتونه آرومش کنه...یه روز که حتی دستات نای اینرو ندارن که پمپ بزنن و استخر بادی پسرکت رو پراز باد کنن. اونروزیه تشت سفید پر از آب می تونه حلال مشکلات بشه می تونه بشه همه ی دنیای پسرک شیرینت..

 بلند میشی آبی به سر و صورت خودت و گل پسرت می کشی ... با خودت میگی من هنوز هم همون مادر استوار هستم كه از آتش ها و دره های زيادی گذر كرده و تو روهم گذر داده ...چيزی من رو  از پا نخواهد انداخت...تو كه به من ايمان داری، نه؟ و هی زمزمه می کنی با خودت:

آبی آبی مهتابی
آبی تر از هر آبی
از چشمای تو میگن این آیه های آبی
دریا..ها..ی..بی تا..بی

(شعر از اردلان سرفراز)

و فارغ از همه ی  ایده آلها فارغ از همه ی  رنگها ،زیر آسمون خدا در سایه سار درخت نارنج خونه پدریت ، به تماشای دنیای قشنگ و کودکانه ش می شینی دنيايی كه در تمامی پستوهای سپيید پريده رنگش هزاران رنگ  رو در خود جا داده رنگی به رنگ "زندگی" .بعد اونوقت به ذهن کوچکش نفوذ می کنی و تا بخودت می آیی می بینی چه شیرین در دلت نشسته  این موجودی که تو هر روز با درخشش چشمان سايه وارش صبحت رو آغاز می کنی...

و  ياد میگیری كه تعريف های خوشبختی خیلی هم فراتر از اون تصورهای ساختگیت نیست ...خوشبختی می تونه  در خنده های رضايتمندی های امروزتو و  پسرت معنی بشه ...

و باز همنوا میشی با اردلان سرفراز:

"آبی یعنی دل من

وقتی که خیره میشم به عمق حوض کاشی

از عمق آبی عشق، چشم تو رو مینوشم"

 

 و من از همینجا به پسرم قول میدم که اون رو در هيچ حصاری محبوس نخواهم كرد ... اون  زاده شده برای اوج..برای رهايی...برای نفس های عميق...آنچنان كه مادرش...

(عکسهای بالا مربوط میشه به ٢١ خرداد )

 و خوشبختی می تونه يافتن مسيری باشه  برای بهتر بودن فرداهای  امروز...كه طوری پيش بری كه فردا هم  لبخند امروز رو بر لب داشته باشی ...

و شاید سرمست میشی ازینهمه رنگ حتی بی حضور هوا حتی دور از بهارنارنج

حتی اگه توی این بهشت رنگی رنگی بازم به سراغ ممنوعه ها بری

و انگار که نبینی اینهمه اسبابی رو که برای دلخوشکنکی چیدن

و زندگی در توجاریست وقتی با پسرت شروع به دس دسی می کنی...

و اونوقت صدای شالاپ شلوپ آب و برخورد پیاپیش با دستای کوچولوی مرد کوچکت همراه با خنده های ریز و درشتش می تونه خواستنی ترین موسیقی زندگیت بشه...

و ابداع بازی با دردونه ت می تونه ادامه این زندگی پر از "زندگی"  باشه...

کف کف صابون... کف کف صابون.. دس دس دسسس

نرم... نرم... نرم

(و این عکسا مربوط میشه به ٢٥ خرداد)

و من فهمیدم اگرچه عاشق این دنیای رنگی رنگی و کودکانه ات هستی / هستم اما! خلوص اون دنیای سفید پریده رنگ رو زیر آسمون آبی بیشتر دوست داری/ دارم، وقتی با همه هستی ات با آب با روشنی ، حرف می زنی بی حضور  هیچ عنصر مزاحمی...

تو آزادی پسرعزیزم همیشه آزاد برای انتخاب دنیات و عقایدت   

.ولي پسرک ! حواست باشه كه برای آزادی هات چه بهایی رو می پردازی ... و الا  بايد تن به قفس بدی پس بايد به پهنای همون آزادی ها، انديشه كنی...

سادگی همیشه زیباست پسرم ولی تو وارد جامعه ای  می شی که  خواه ناخواه نگاه ها و تصورات دیگران برات معنی دار می شه چرا که تو روبا اونها می سنجن .دلم نمی خواد تو با این پارادوکس ها دست و پنجه نرم کنی...امیدوارم تا اون زمان تعریف هایی واحد و مشخص ارائه بشه برای این ساده بودن ها...

بذار صادقانه برات بگم سخته که باور کنی گاهی برای بودن در چنين جهانی بايد هيچ تراشی برای صيقل وجودی ت صرف نكني چرا كه گاهی تو رو با همون تيزی و برندگي ها بیشتر دوست دارن...من هرگز نمی خوام این رو باور کنی و لی سخت تره که بدونی اینروزها انسانهای صاف و ساده و تراش خورده گویی در اين جهان جايی ندارن ...

اين رو به خاطر بسپار ولی بدل نگیر خوب من ... و خودت باش !

در پناه حق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (18)

fatemehh
31 تیر 91 6:28
سلام میبینم که علی کوچولوم مث فاطم عاشق آب بازیه؟!



آره خاله جون می بینی
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
31 تیر 91 11:51
واااای علی جون!!!امکان نداره کسی اون عکسای توی تشت سفیده رو ببینه و دلش نخواد کاش اون لحظه جای تو بود.
بیا اینجا با ماهان برین استخر.اونم لذتی میبره از این استخر با بابایی رفتن ها.


وای خاله نمیدونی چه کیفی داره. حتما میان خاله خوشبحال ماهانی
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
31 تیر 91 11:53
پوران جون اینقدر سخت نگیر.


چون می گذرد غمی نیست. فدات ملیحه عزیزم
مامان نیایش
1 مرداد 91 18:07
عزیزم عززززززززیزم چه دلنشین و زیبا بود آب بازی ساده ی تو همیشه نظاره گر سادگی های کودکانه بودن صفایی دارد لذت بردم از دیدن عکس های قشنگت علی کوچولوی دوست داشتنی که با قلم مامانی ات یه صفای دیگی پیدا کرده بود و روح آدم رو تازه میکرد مثل همین سادگی و لبخند های کودکانه ات از سر شوق واقعی
امیدوارم فرداها هم همین لبخند امروز بر لباتون باشه و دلتون شاد شاد و زندگی تون جاری مثل رود، آبی تر از هر آب


حضور آرام و پروانه ای شما هم اینجا روح آدم رو تازه می کنم . ممنون از دعاهای قشنگت زهره جان. سبز باشی با نیایشت
مامی امیرحسین
2 مرداد 91 10:24
علی نازنینم شاد باش و دل مامانتو آبی کن.آبی تر از آسمون.آبی تر از هر آبی دیگه ای...
چه خوبه که آب بازی رو دوست داری.امیرحسین حتی قبول نمیکنه تو وان حمومش بشینه!فکر کن باید سرپا لیفش بکشم و بشورمش!

اگه بشه یه بار تو هوای آزاد بذاریش که با آب حرف بزنه شاید بهتر انس بگیره. ولی در هر صورت خودتو اذیت نکن طبیعت بچه ها با هم فرق می کنه.فدای امیر شیرینتر از عسلم بشم . می بوسمت ببوسش
مامان حسني
2 مرداد 91 13:26
به به اب بازي راستي اونروزا تو حوض خونه چه كيفي مي دادمزه اش ازبهترين استخرهاي امروزي بيشتربود
مامان جون حرفاي قشنگي درپرده ايهام اب بازي زدي امان ازدنياي امروز وادماش كه بجاي يكرنگي رنگين كموني دوست دارن ونا خوداگاه انسان را به چندرنگي خودسانسوري و رياكاري مي كشن
الهي بچه هامون گرفتارنشن اي كاش .......


آره واقعا یادش بخیر یادمه قدیما یه حوض کوچیکه آبی داشتیم با لبه های مرمری کلی خاطره دارم ازش. همه ی دعاهات رو آمین می گم
زهره مامان هلیا
3 مرداد 91 11:28
ای وای پسر سرما می خوری


نترس خاله من روئین تنم
مامان آناهل
5 مرداد 91 9:05
زنده باشید هر دوتون .


پاینده باشی گلم
مامی امیرحسین
5 مرداد 91 13:41
گفتیم تابستون که بشه خانوم معلما فعالتر میشن...ا.ن از مامان ماهان که کلا کرکرشو کشیده پایین اینم از پوران.درست یک ماهه برامون یه کمنتم نذاشته.درست یک ماه.حالا چه کنیم؟


فاطمه هی ... هی وای من... دست رو دلم نذار که خینه.شرمنده مرام قشنگتم دوست

مامان نازنین زهرا
5 مرداد 91 15:09
با سلام.از وبلاگ زیباتون دیدن کردم.وافعا وبلاگ قشنگی دارید.با افتخار شما رو لینک کردم.خوشحال میشم به وبلاگ نازنین زهرای ما هم به آدرس زیر سری بزنید
esghemamanivababaei.Niniweblog.com



ممنون از حضورت عزیزم. لینک شدین با افتخار دوست من
زهرا از نی نی وبلاگ213
6 مرداد 91 17:34
من که خیلی زیاد باهات موافقم
واقعا درست میگی عزیزم


فدات
زهرا از نی نی وبلاگ213
6 مرداد 91 17:35
چه پسرک شیرینی
آب بازی خوش میگذره خاله جون ؟


جاتون خالی خاله جونم
زهرا از نی نی وبلاگ213
6 مرداد 91 17:35
عکسها خیلی قشنگ بود دستت درد نکنه مامانی


چشات قشنگه و نگاهت مامانی
خود ارمیا وروجک
7 مرداد 91 11:22
سلام ماه خوبیها مبارک تون باشه و عبادت و طاعتتون قبول.راستش خاله جون مامانی نمیخواست براتون کامنت بزاره اخه میگه خاله پوران بی معرفت خیلی وقته بهمون سر نزده ولی من نتوستم و گفتم یه کامنت از طرف خودم برا علی جون بزارم که چه اب بازی میکنی پسر!من هم میخوام...خیلی دلم برات تنگ شده بود دوستت دارم علی جون بوس.راستی خاله جون میدونی ادرسمون تغییر کرده ما منتظر حضور پر مهرتون هستیم


ممنون خاله خوبم. منزل نو مبارک. مامانم جز شرمندگی چیزی نداره که بهتون بگه. ولی قول میده جبران کنه. اینم یه بوس از طرف مامان برای خودت و مامان گلت. بوسسسسسسسسسسسسسسسسس
سعید
7 مرداد 91 18:36
خوشحال میشم با ما هم سربزنید
مادر کوثر
8 مرداد 91 1:54

اینقد زیبا نوشتی و توصیف کردی که من دیگه حرفی برای گفتن ندارم
فقط یه سوال
این وروجک بامزه تو حیاط سردش نشد آب بازی کرد؟؟؟؟


فدای نگاه قشنگت. نه عزیزم وسط ظهر بود هوا هم خوب بود کلا کمتر از 10 دقیقه بود این سناریو که مشاهده می کنی. ممنون از توجه ت دوست گلم
مامان ارمیا
8 مرداد 91 10:58
ای جانم. چه آبه بازی میکنه گل پسری.
سجاد
23 فروردین 92 12:44
سلام ، پیش سجاد کوچولو هم بیا ...