علی علی ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

قشنگ ترین تجربه

بَه بَهانه(@@)

1391/5/9 20:07
2,788 بازدید
اشتراک گذاری

طرز تهیه ی کته ی قالبی:

خجالتم میدی مامانیخجالت

سر آشپز : اولیورتوئیست (20 تیر)

علی در اعتراض به برچسب "اولیور": مامان خانوم چرا اینجوری به ماجرا نگاه می کنی فکر نکردی من می خواستم هنر آشپزیت(ته دیگ سوخته) رو به نمایش بذارم؟ ایـــــــــــــــــنهنیشخند

من:عصبانی

متاسفم مامان خودت خواستی قهقهه

 و حالا طرز تهیه کته قالبی:

ابتدامواد را خوووب آبلمبو می کنیم (ورز می دهیم) تاخمیر بدست آمده کاملا ور بیاید

ملاحظه بفرمائید به این شکل

"کمی" ازاین خمیر می چشیم . این کمی می تواند یک "مُـششششت" باشد به همین غلظت

برای قالبی شدن کته ، ابتدا دست و پاها را چرب نموده سپس یک ضربه ی آرام به

 پشت قابلمه وارد می کنیم

سپس ظرف را کاملا بر می گردانیم و چند ضربه ی محکم در حد چپه شدن به ظرف نگون بخت

می زنیم . دقت شود این مرحله بسیار حائز اهمیت می باشد

 ازین ظرف می شود به عنوان تمبک نیزاستفاده کرد

مقصود تویی کعبه بهانه!!!

این بود انشای من...

..........................................................................................

مامان نگارانه:

حرف غذا شد، به جاست همین‌جا توی این تاریخ ثبت کنم که ما این روزا داریم یه دوره دیگه از سری بحران‌های بدغذایی جنابعالی رو می‌گذرونیم. دوره ی قبلی رو که حوالی هشت ماهگی و همزمان با دراومدن دو تا دندون  پایینت بود، به سلامت سپری کردیم....

  این دوره رو قصد داریم به کمک ماکارونی و کره بگذرونیم.همینطور "به به" انگشتی مثل گوشت قلقلی و پاستا. دیگه همه ی  غذات رو میکس نمی‌کنم (فقط تکه‌های مرغ یا ماهیچه هنوز محکوم به میکس شدن هستن) . حتما باید برنج یا رشته‌های ماکارونی رو به وضوح توی قاشق ببینی تا بهش اذن ورود به اون بارگاه شریفه، دهان مبارک رو بدی! نمی دونم این بدغذایی‌ها رو به سفید مرواریدهای مونده در راهت نسبت بدم؟ ندم؟...ویا  اینکه خرج خوراک نصف شده‌ت رو گذاشتیم پای یه بشقاب جداگونه( بجز بشقابی که بهت میدم و لب نمی زنی) که قبلش باید بدم دست مبارک تا حسابی تخلیه روحی بشی اونم در حد تیم ملی!!! یا پای پمپرزت که مصرفش دو سه .. یا شاید چار برابر شده گلاب به دیوار... چی؟!!

چند روزیه که بستنی خور هم شدی امیدوارم لا اقل این روند ادامه داشته باشه .

و اما این عکسا مربوط به هفته گذشته ست .مامان جون زحمت کشیده بود برات کشمش پلو درست کرده  بودکه  مثلا کشمشاشو با دست برداری (یعنی هلاک این حس استقلال طلبیتم دیگه از دست من غذا نمی خوری) جایگزین میوه و خرما که اصلا نمی خوری عکس العمل جنابعالی رو ملاحظه بفرمائید:

بعد هم یه رقص برره ای

و درآخر هم یه نگاه فاتحانه توی چشم همه ی تماشاچیان که قراره بعد از خوردن هر قاشق

 حضرت عالی رو تشویق کنن

 

اینم عاقبت یه چلو ی آب گوشتی(ضمنا عاشق قاشق بزرگترائی )

تیتراژ پایانی:

طعم خوش زندگی را با ما تجربه کنید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (30)

الهام مامان رامیلا
9 مرداد 91 23:59
ای جانم نوش جونت علی جون خیلی ناناس بود با اون انشای مامانت جالب تر هم شده بود عزیزم انشالله گوش بشه بجسبه به جونت و رونت
سلام خانمی خیلی دلم هواتو کرد یه دفعه گفتم برم نت یه سری به علی و مامان گلش بزنم انشالله که همیشه سالم و خوش باشید وای از اون قابلمه مسه مامان منم داره البته دو تا خیلی غذا توش خوشمزه میشه کاش برای رامیلا هم می خریدم


فدات بشم الهام جون لطف داری به ما. من هم دلتنگتون بودم . آره پخت غذا توی این قابلمه ها هم خوشمزه ست و هم خاصیت داره. البته این قابلمه ایه که مامانم برای خواهر زاده م خریده و الانم وقتایی که میرم خونه مامانم واسه غذای علی ازش استفاده می کنم. بنظرم یکی شو از مامانت کش برو .هههههههه. رامیلای خوشمزه مو یه ماچ گنده ش کن

آوا
10 مرداد 91 0:40
به این وبلاگ سر بزنید خیلی مطالب جالبی برای سرگرمی بچه ها تواناییی هاشون و تربیتشون داره.فکر کنم به درد شما بخوره خیلی. babyhome.blogfa.com
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
10 مرداد 91 10:10
یعنی دلم میخواد این فینگیلی رو الان بدون توجه به جیغ بنفش مامان گاز بگیرم.نه شاید هم درسته قورت دادم.بذار افطار بشه.


وای خدایا به بچم رحم کن
محمد سبحان
10 مرداد 91 17:38
سلام ببخشید اجازه هست لپای وروجکتون رو یه گاز کوچولو بگیرم فقط یه کوچولو خواهش می کنم


فقط یه کوچولو باشه عمو
مامان رومینا
10 مرداد 91 18:35
نوش جونت گل پسر.واااااااااای که چه مزه ای میده بهش اینجوری غذا خوردن.منم دوست دارم بدم رومینا خودش بخوره اما...نمیدونم بدم یا نه


خیییلی در وصف نآید ....آره عزیزم چرا که نه اجازه بده برای شروع غذا خوردن ،خودش تصمیم بگیره که چقدرمیخواد بخوره.البته بهتره بعدازاینکه غذاشو خورد بدی دستش که خودشم لذت ببره کیفیت غذا بیشتر از کمیتش مهمه عزیزم.حتما اجازه بده بچه ت غذا رو با تمام وحود حس کنه حتی پا و سر و صورت . و فراموش نکن تربیت غذایی کودک از یکسالگی به بعده .ولی سعی کن همیشه روی صندلی غذاش بنشونیش حتی الامکان کنار میز ناهار خوری(آداب غذا خوردن) فقط باید یکم صبور باشی و کثیف کاریهاشونو تحمل کنی . موفق باشی گلم

در انتظار مهدی یار
10 مرداد 91 22:27
سلام مامن علی جونم.شما لطف دارید.با دل خوندید.عزیز دلم.افتخار دادید....



سلام گلم صفا آوردید
در انتظار مهدی یار
10 مرداد 91 22:28
مامانی چه کردید؟با علی آشپز تون؟؟؟ خدا براتون حفظ کنه



بعله زندگی راحت و آسون که میگن همینهممنون عزیزم از محبتت

مامان محمد و ساقی
10 مرداد 91 22:28
سلام عزیزم.ممنون که به وبمون اومدید.این عکس آخری خیلی باحاله.در کل این پسری با سروکلش غذا می خوره.اینقدر خوشم میاد.خدا حفظش کنه.


فدان عزیز دلم . ممنون از حضور گرمت . بله دیگه به شیوه ی انسانهای نخستین

در انتظار مهدی یار
10 مرداد 91 22:29
اخی نه کسی گازش نگیره دلتون میاد.علی به این خوبی را نازکنیدوبوسش کنید...


ممنون خاله جووووووون بازم به شما که هوای منو دارین خععلی دوستون دارم
مامان انیسا
11 مرداد 91 0:00
مرسی عزیزم ممنون که به ما سر زدید ما هم لینکتون می کنیم


افتخار دادی دوست گلم
مامان ارمیا
11 مرداد 91 9:18
وااااااااااااااااااااای چه ناز. نگاهش کن تو رو خدا. چه کته خوشمزه ای شد. به من هم میدی خاله؟
من هم اوایل می گذاشتم ارمیا خودش بخوره ولی دیدم بازیگوشی می کنه و کم می خوره حالا مجبورم همش دنبالش باشم و دهنش کنم.
خوبه خود بچه غذاشو بخوره. ادامه بده.


چرا که نه خاله جون بفرماییداصلا همش مال شما...
اتفاقا وقتی غذا می خوره به بقیه هم تعارف می کنه عکسشم داشتم که فراموش کردم بذارم.
فکر کنم اینم بی جنبه باشه

مادر کوثر
11 مرداد 91 11:13
وای عزیزمممممممممممممممم
غذا خوردنتو عشقهههههههههه
نوش جووووووووووووووووونت

وای مامانی چه حوصله ای داری
بعدش چجوری این سر روی چرب و چیلی رو میشوری؟؟؟


ممنونم خاله جون...
باورت میشه بعد از هربار غذا خوردن به این شکل باید هردوتایی بریم حمام؟ من در واقع پشت صحنه م نصفی از این ها یی که توی عکس مشاهده می کنی به سر و صورت بیچاره من مالیده میشه جهت تعارف به شخص شخیص من. البته همیشه هم اینقدر آزادش نمیذارم فقط بعضی روزا که واسش یه تفریح بشه
مامان نیایش
11 مرداد 91 11:22
ببین یعنی اگه بگم می خوام بخورمت ها بازم کمه کاش دستم بهت میرسید نمکیآخه چه قدر از این شکلک ها بذارم برات که باور کنی دوستت دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه خیلی ماهی تپلی با اون نگاه نافذت چشم نخوری ورووجک همه عکس هات عالی بود و خوشمزه مخصوصا این عکس آخری که با آدم حرف میرنه همش میگه بیا بیا منو بخور بیا منو بخور دیگه اگه می تونی بیا
واقعا با همه وجود و از دل و جون غذا می خوری
به به خیلی پست خوش طعم و خوشمزه ای بود ممنون
پ.ن: می خواستم نظز رو ارسال کنم نیایش اومد کنار دستم و همین عکس آخریت رو دیده ...
میگه مامان اینو ببین چه خنده دار! موش بخویم الهی (یعنی موش بخورتت الهی)!
این نی نی بلد نبوده غذا بخویه؟
فقط بهش خندیدم...
گفت جوابمو بده بلد نبوده؟
گفتم بیا بقیه عکس هاش رو ببین خودت نظر بده....
عکس هات رو دیده و میگه وای وای ببین چه جویی غذا می خویه همش خیابکایی کیده چه گد ییخته و پاشیده ولی من که بلدم غذا بخویم فقط یه کم میییزه یو فرش
دیگه بهش نگفتم تو دو برابر سن اون سن داری بچه دیگه نباید یه ذره هم بریزی رو فرش



فدای شما خاله زهره جون ما هم شمارو دوس داریم خیلیم زیاد این پست هم نوش جونتون گوارای وجود چه خوب که دوس داشتین.
به نیایش عزیزم:خاله میدونی چقدر باعث افتخارمه که مهمون خونه م شدی صفا آوردی خاله جونم.ولی خاله جون اگه موش علیو بخویه پس که تویو بخویه هان؟ نیایش از همون اولشم خانوم بوده ولی علی قول میده بزرگتر که بشه یه آقای خوب و جنتلمن بشه و غذاشو نریزه یو فرش باشه خاله جون؟ خیلی دوست دایم هااااا نینیش خانومم. می بوسمت
مامان نیایش
11 مرداد 91 11:30
عزیز دلم پوران جون که همیشه با حضور نابت و کامنت های خاصت به ادم انرژی میدی تویی که خودت بهترینی و با این حال همه رو بهتر میبینی و با نفس های گرمت و حضور پر مهرت و حرف های قشنگت بالا میبری آدم رو تا اوج تا خدا
چه قدر دلم می خواست اینجوری بودم که میگی
شما همیشه به من لطف داری و واقعا از سر محبت و مهربونی خاصت نگاه میکنی و به همین خاطر هست که مهربون میبینی و زیبا و پاک و خدایی چون خودت دلت پاکه و سرشرتت پاک و روحت به خدا نزدیک
ممنونم ازت که این همه حس قشنگ بهم میدی که سعی کنم اون طوری بشم که دوستانم منو می بینن هزاران بار سپاس مهربونم برای دعاهای قشنگ آمین گفتم و برای تک تک دوستان همین آرزو رو دارم پاکه پاک در آغوش خدا همیشگی باشید


عزیز دلم من چیزی نگفتم جز حقیقتی که نه من بلکه همه اونایی که زهره رومیشناسن حسش کردن چه اونا که مث من فقط دلت رو از لا بلای نوشته هات بیرون کشیدن چه اونایی مث فریبا و فاطمه که از نزدیک قلبت رو از توی چشمای مهربونت دیدن پیدا کردن اون برق خاصی که توی نگاهت هست و اون خیسی چشمای ترت که دوست داشتنیست.... ریشه هات سبز گلم پاینده و پاک بمونی خودت و نیایشت
نیلوفرآبی
11 مرداد 91 15:18
ناااااااااازی

چقدر بچه داری سخته ها !!! مخصوصا واسه اونایی که خیلی تمیزن !
خیلی با مزه غذا میخوره .. در واقع خیلی با مزه غذا - نمیخوره !!
همشو میریزه رو زمین .

راستی :

خیلی خیلی ممنونم از اینکه اومدید . انشالله طاعات و عبادات شما هم قبول باشه ... من 3 ساله که عروس خانومم !!!
چه خوب فکر کنم تا وقتی بچه دار نشم عروس خانوم باقی میمونم ..


سخت مال یه دقیقه شه خانوم خانوما حالا بذار بهش میرسی ان شالله ....
راستش همین چند وقت پیش توی یکی از کامنتا متوجه شدم که ازدواج کردی .عزیزم از نظر من شما همیشه عروسی تا وقتی اینقدر تر و تازه و باطراوتی. تا وقتی عاشقی . سفید بخت بشی عزیز دلم و همیشه عروس رویاهات

فرناز مامان رادین
11 مرداد 91 23:27
خیلی خوب بود مامانی.حسابی چسبید


نوشت جونت عزیز دلم
مامانی درسا
12 مرداد 91 3:33
عزیزمی خاله حتما" دستور پختتو به کار میگیرم عسل خاله ولی خوب به خوب شما در نمیاد که .......... باید حتما" شما باشی با اون دستای خوشگلت که خوشمزه بشه ...... مامانی این ویروس بد غذایی بدجوری به همه ی خونه های نی نی دار لونه کرده ما هم دچاریشم .....


ممنون خاله جونم ولی حواستون باشه طبق دستور عمل بشه نه بیشتر نه کمتر و بادقت.... آره عزیزم متاسفانه همینطوره. ولی من نمی خوام قاشق به دست دنبالش بدوم میذارمش به حال خودش
محيا كوچولو
13 مرداد 91 22:05
آخي چقده خنديديم خاله از اين همه شيرينكاريهاي علي نانازي
خوشبحالت كه اينقده آزادنه آشپزي ميكني و غذا ميخوري
البته خودمم همينجوري ام


پس بزن قدش محیا جونی
محمد سبحان
13 مرداد 91 23:22
سلام مامان علی جون . نمیخواین آپ کنین؟ ما منتظریم


سلام دوست عزیز. چشم بزودی میام با کلی عکس و خاطره

fatemehh
14 مرداد 91 12:28
سلام داشتم این پستو میدیدم فاطم با دیدن این عکس ها یک ریز میگفت نی نی
عکسها خیلی خیلی خیلی بامزه شده بودند موهای علی جونم کمکم داره رو نمایی میکنی
راستی چرا علی جونو تو این سن کم به درجه رفیع بیمویی رسوندی؟؟؟؟


سلام قربون اون صدای ناز نازیش بشم صفا آوردی به خونه م گلم . میبینم که این پست توجه بچه هارو به خودش حسابی جلب کرده....آره خداروشکر.در مورد موهای علی هم باید بگم من هیچ اعتقادی به اینکه زدن مو باعث پر پشتی مو میشه ندارم ولی اعتقادم به اینکه اولین رویش مو ظریفتر و تارهاش نازکتره. علی هم موهای نرم و نازکی داشت مث همه بچه ها و مرتب تو هم می پیچید و گره می خورد و موقع شونه کردن کلی گریه می کرد این شد که ما ترجیح دادیم توی این سن کم کچلی رو تجربه کنه
مهسا مامان مرسانا
14 مرداد 91 13:54
عزیزم

خیلی پشست با مزه ای بود مخصوصا عکس اخری

قربون اون مژه هات

عزیزم خصوصی داری


سلام عزیزم قابل چشمای نازت رو نداشت. ممنون از بابت خصوصیت عزیزم
مامی امیرحسین
14 مرداد 91 14:08
الهی خاله قربونت بشه آشپز کوچولوی چشمناز من...یعنی مست اون نگاه شیرینت میشم و میگم بیچاره پوران!چطوری میشه به این نگاه نه گفت؟حالا ما که اصلا اصلا منظم نیستیم و بدون امیرحسینم خونمون سگ میزد و گربه میرقصید تحمل اینهمه آشپزی پر ریخت و پاش رو نداریم شما چه میکنین که صبرتون اینقدر زیاده؟بعد یعنی بعد هر وعده غذا باید تشریف ببرن حموم این شازده؟قربونش برم.کاش صبرتو رو داشتم...


فاطمه من کلا ادم صبورو خونسردی هستم ولی در مورد کثیف کاریهای علی همیشه هم اینقدر صبور نیستم بعضی وقتا هم واقعا کلافه م می کنه مخصوصا که تازگیا حس می کنم داره دستم میندازه. درمورد حمامواقعا بیشتر اوقات آره
مامان بهراد
16 مرداد 91 1:52
خاله جوون به من رای میدی؟ امروز اخرین روزه و من خیلی رای هام کمه....
تورو خدا اگه می خواید رای بدید برید به این سایت http://www.koodakeman91.niniweblog.com/ به شماره ی ۵



عزیزم آدرسی که گذاشتی نامعتبر بود
مامان سانای
16 مرداد 91 13:52
دستت درد نکنه مامانی که همه لحظه های گل پسری را به این قشنگی ثبت می کنی.


فدای شما دوست خوبم
fatemehh
16 مرداد 91 16:04
سلام بازم میگم
عکسهای علی جون خیلی قشنگ شده
میگما شماخبری از نفس ندارین وبلاگش چند ماهیه که باز نمیشه


چشات قشنگه گلم. وب نفس جون الان بازه
مامان نیایش
17 مرداد 91 11:33
سلام خوبی عزیزم دلم براتون تنگ شده بود گفتم بیام یه کم بوست کنم برم تا بعد
هر چی هم بوست کنم که سیر نمیشم هر چند که این بوس ها هم خیلی مزه ندارن
التماس دعا عزیزم

فای مهربونیات خاله جون. منم می بوسمتون یه عالمه
صوفیا مامان سامیارجون
20 مرداد 91 4:24
الهی .مامانی یه مدت نبودیم این علی کوچولو برا خودش اقایی شده مامانی پس سوال خصوصی ما چی شد؟؟؟؟
مادر کوثر
20 مرداد 91 17:42
سلام سلام مامانیییییییییییییییی طاعاتتون قبول با پست های مختص این شب ها و روزها بروزیم و منتظر حضور متفاوت شما
مامان آناهل
21 مرداد 91 17:28
وای دلم کشید کنارت باشم و از نزدیک غذا خوردنت رو ببینم . هر چند عکسها کاملا گویاست . ولی از نزدیک ، بعدش هم میشه بوست کرد. نوش جان کوچولو . منتظر سالروز یکسالگیت هستیم.
مامانی وروجک
22 مرداد 91 12:13
ای جانم چقدر با دیدن این عکسا خندیدم.هههههه.قربونش برم پسر تا این حد استقلال طلبی!!!!!!!!!!!که تنهایی غذا میخوری. خوشگل من خیلی وقت بود نیومده بودم خونتون اخه از دست این ارمیا وقت نمیکنم به حساب و قهر و از این حرفا نزارید.الان دیگه واقعا مامانی گلت رو درک میکنم که میگفت نمیرسم و وقت نمیکنم.عزیزم نوش جونت اون غذاهای خوشمزه.بووووووووووووووووس راستی پسر تازه بستنی خور شدی؟این هم نوش جونت ولی ارمیا چند ماهی میشه که با ولع بستنی میخوره اگه بهش ندی قهر میکنه و ناراحت میشه با اینکه نباید بخوره ولی چه میشه کرد!؟