یادباد آن روزگاران یاد باد...
7 سال پیش 25 مرداد شاد بودیم ازآنرو که جشن عروسی ما بود و امسال 25 مرداد شادیم ازاینکه با پسرمون همراه میشیم به دیاری آشنا به سرزمین روزگاران سرمستیم به رویای شیرین کودکی... در آستانه ی اولین سالروز تولد میوه ی شیرین درخت 7 ساله ی زندگیم...
از 26 تا 30 مرداد به مسافرت میریم به باغ پدریم .جایی که میرم به هیچ نوع تکنولوژی دسترسی ندارم حتی تلفن همراه!با یک دنیا عکس و خاطره برمی گردیم اگر دعای خیرتون رو بدرقه ی راهمون کنید...
راستی اینم بگم پسرم چندوقتیه درخت می بینه بی اختیار میگه "خـِت" و وقتی چیزی از دستش میافته میگه "آخخخخ" و چه شیرین میگه شیرین گفتنی ...
پ.ن١: دوستان گلم این ماه، ماه پرتراکمی بود. برای تولد یکسالگی علی که البته با 10 روز تاخیر برگزار میشه احتیاج به مشاوره و راهنمائی تک تکتون دارم .با وجود همه ی سرچ ها راستش رو بخواهید بچه ها هنوز به نتیجه ی دلخواهم نرسیده م خوشحال میشم از تجربه های قشنگتون بهره بگیرم
پ.ن٢: بار خدایا، تولد این فرشته های کوچولو رو آنچنان پاینده کن که روزی تولدشون رو با حضور نبیره ها و ندیده هاشون جشن بگیرن. به مادران و پدران هم طول عمر و کفایت بده تا سال به سال در بالندگی و شکوفایی هر چه بیشتر این نهالان نورس بکوشند.در نور مهر و محافظت خود، خانواده های جوان رو رویین تن کن.خدایا، به اون دسته از دوستان منتظرم و دوستان منتظر دوستانم و هر آنکس که به این دعا نیاز داره، رحمت آور و خانه شون رو مملو از بوی خوب کودکشون کن.من به رحمت تو ایمان دارم و هر روز برای همه اونهایی که می شناسم و حتی نمی شناسم دعا می کنم و تا معجزه ت رو در مورد همگیشون نبینم، دست از دعا برنمی دارم.خدایا همواره سرم به سجده شکر و نیاز است.می دونم که می دونی که قلبم همیشه مالامال از عشق توست...