علی علی ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

قشنگ ترین تجربه

آغازی دوباره

1391/9/21 23:18
2,056 بازدید
اشتراک گذاری

*میان مشغله ها گم شده ام

                                                                 ولی

                                                                 دلم برای هوایتان همیشه بیکار است*

 تقدیم به تمام دوستان خوبم. ببخشید که دلای قشنگتون رو نگران کردم و بدونید که بیقرار بیقرارم برای اینکه دوباره برگردم...

همین که از حرف هاتون،خصوصی نوشت هاتون،کلی انرژی میگیرم...

همین که پیشم نیستین اما هستین...

همین که لمستون نمیکنم اما هستین...

همین که نمیتونم ببینمتون اما با حس اَم،حس ِتون میکنم...

همین که الان یه حلقه اشک چشمامو تار کرده...

 همین ها یعنی که خیلی دوسِتون دارم...خیلی هاااااا!

 شرمساری نوشت: از پست قبل ٤٠ تا نظر خوشجل تایید نشده دارم . تایید نمی کنم تا وقتی به تک تک خونه های مهربونی تون سر نزنم و روی ماه ِ دسته گلاتون رو نبینم.

 پاییزی نوشت :بازم رحمت خداست که همینجور داره سمت ما سرریز میشه بعدِ این روزای سختی که هیچ دلم نمی خواد ازش یاد کنم...بازم بارون زده نم نم،دارم عاشق میشم کم کم/بذار دستاتو تو دستام عزیز هر دم عزیز هر دم / شبا مستم زبوی تو خیالم کن ز روی تو/خرامون از خیال خود گذر کردم ز کوی تو...

 میرم دمِ پنجره می بینم کار از "نم نم بارون" گذشته رسیده به "شُرشُر"!

و قسم به نوشته های نیمه شبی ام که هنوز فرصت منتشرشدن در این خانه ی شیشه ای را نداشتند ،بر می گردم... 

دم دمای یه عصر بارونی پاییزی- ٢١/آذرماه/١٣٩١

ارادتمند همتون یک عدد مامان همیشه گرفتار و پسر خوشمزه ش که جونِ مامانشه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامان فاطمه
21 آذر 91 22:49
اه اه سلام بالاخره اومدی و یه اثر گذاشتی ولی از علی نگفتی
هیراد وعمه لیلاش
21 آذر 91 23:24
سلام به دوست جونی عزیزم بعد یه خواهش کوچولو از شما من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها شرکت کردم ممنون میشم که به ادرس زیر مطلب رفته و به عکس من یعنی هیراد رحم جو امتیاز پنج بدهید قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظر یاری شما هستم http://soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=5
محبوبه مامان الینا
23 آذر 91 10:03
چه خوشحال شدم که برگشتی عزیزم واقعا دلتنگ بودیم گرفتاری تا این حد؟!!!!
مامانی وروجک ارمیا
24 آذر 91 21:55
قربوووووووووووووووووون شما مادر و پسر گل پرمشغله!
مامانی وروجک ارمیا
24 آذر 91 22:10
چقدر دلم برايت تنگ شده آنقدر که فقط نام زيباي تو در آن جاي مي گيرد عزيز من ، قلب من اي کاش مي شد اشک هاي طوفاني ام را قطره قطره جمع کرد تا تو در درياي غم آلود آن غروب چشمانم را نظاره کني اي کاش مي شد فقط يک بار فرياد بزنم دوستت دارم
کاکل زری یا ناز پری
25 آذر 91 0:04
عزیزمممممممممم آخه تو چقدر با احساس و پر مهری آدمو شرمنده می کنی علی جونمو ببوس
مادر کوثر
25 آذر 91 11:17
ما همیشه به یادتونیم و دوستون داریم
مامی امیرحسین(فاطمه)
27 آذر 91 17:17
وای پوران...خدا میدونه که هر روز به فکرت بودم.هر روز نگرانت بودمآخه دختر چرا با ما اینجوری میکنی؟ما نمیخوایم بیای و سر بزنی بعد کامنت تایید کنی.تو همون تاییدخشک و خالی بکن که بدونیم خوب.که بدونیم هستی.علی خوبه.از دستت عصبانیم بخدا.نمیدونم چرا تو این چند روز نیومدم وبت و این پست رو الان میبینم.با خودم میگفتم وقتی به جون علی قسمش دادم حتما میاد و یه خبر از خودش بهم میده.دیگه جدا نگرانت شدم.میگفتم کاش یه شماره موبایل ازش داشتم و پیامکی... همین الان درست همین الان داشتم برای شبنم مینوشتم که خیلی نگران پورانم.بعد به دلم افتاد بیام و نگاهی...از دست تو پوران!
مهسا مامان مرسانا
29 آذر 91 9:53
پاییز ثانیه ثانیه می گذرد، یادت نرود این جا کسی هست که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری یلدای خوشی را برایتان آرزو می کنم . . . پیشاپیش یلدا مبارک
سپیده
1 دی 91 19:03
سلام خانمی. اگه دوست داشتید عکسهای یلدا کوچولوتون رو بنام خودتون ثبت کنیم. http://koodakeman91.niniweblog.com/
مادر کوثر
2 دی 91 8:29
یه شاخه گل یه دنیا مهربونی به تو که هم گلی هم مهربونی سلام صبح زیبای زمستانیت بخیر با پست جشن و مهمانی تولد بروزیم
مامان ماهان
7 دی 91 8:08
سلام عزیزم.الهی که همه چی خیر باشه.که غیر از این مطمئنا نخواهد بود.الخیر فی ما وقع بعصی وقتا ابرای سیاهی میان توی آسمون زندگی که با همه سیاهیشون خبر خوبی دارن.خبر باران رحمت الهی.امیدوارم وقتی اینا رو میخونی رحمت الهی غرقت کرده باش.آمین.