به بهانه تولدم...
یکسال دیگر از جوانیم گذشت...
من آرامتر شده ام ...شاید صاف تر...در شب تولد م سخت در اندیشه ی فردایم...در تب و تاب سفر...در تلاش برای تحقق هزاران آرزو...من همیشه پراز امیدم...همیشه صبور
(به علت پایین بودن سرعت نت عکس خرید عیدت و کادو هات رودر پست های بعد میگذارم)
..........................................................................
پی نوشت ١.
چه خوب که با تولدم بهار را برایتان به ارمغان می آورم. برای همه دوستانی که خواهند پرسید چند ساله شده ام :
من تا الان تنها 6 ماه و ٢٢روز و ١٨ساعت و٢٢ قیقه و ١٥ ثانیه را زندگی کرده ام و از لحظه به بعد همه روزها روز تولد منست و این پست فقط یک بهانه است....
پی نوشت ٢.
در این ساعتهای پایانی سال کهنه سالی که ٣٦٤ روز پیش نو بود:
به خدا: چه شبها نشستم به بیسر و ته خواندن و بحث توی بحث آوردن و فکرهای بیهوده بافتن که تو را انکار کنم! ،که چه را جاگزینت کنم! اما به خداییت قسم که آخر قبول نکردم ته قلبم! یعنی نتوانستم هنوز کوچکترین گره که بیفتد به کلاف زندگیم، کلافه و تنها خدا خدا خدا میکنم بیامان و منتظرم از آن بالا نگاهم کنی! زود نگاهم نکنی و جوابم ندهی، نذر هم میکنم هنوز!
به گلم: تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد ... وجود نازکت آزرده ی گزند مباد. مباد. مباد. تو را به خدا مباد! دردت به جانم! خیالم را خوش کن که خوبی همیشه خوب!
شیشه هارا برق انداختم و پرده ها را آویزان...ملافه های سفید می رقصند در باد...خانه را تکاندم به تمامی. تنگ ماهی با سه تا ماهی (سرخ و سفید و ابلق) ... سیب برق انداختم و چیدمش توی کاسه لاجوردی و هی زیر لب می خوانم..." خوش به حال سبزه ها و دانه ها"..سبزه و سنبل و سیر و سماق و سنجد و سمنو را هم نیز... اولین هفت سینت راقبل از تحویل سال من و تو و خاله سلیمه بودیم وخدا و ماهی ها والبته حاجی فیروز( عکسهایش را بعدا می گذارم)هفت سین اصلی را فردا پهن می کنیم هرچه شاعرانه تر هرچه عارفانه تر
در کنار"چشمهها و دشتها"
در کنار "دانهها و سبزهها"
در کنار " غنچههای نیمهباز"
درکنار "دختر میخک که میخندد به ناز"
در کنار "جام لبریز از شراب"
در کنار "آفتاب..."
.. یک آن دلم خواست حیاطی داشته باشم که بیایم توی حیاط و دستانم را پیوند بزنم به درخت بعد از فکر کودکانه ام خندیدم ...گیرم که دستانم را پیوند زدم دلم را چه کنم...؟نگاهم را هم...؟...
پی نوشت ٣.
به همه دوستانم : اگر فروردین بوی خاک خیس و شببو را از لای در برایتان فرستاد یا به سراغتان آمد مرا هم یاد کنید ...وهمه ی دوستان عزیزی که لبخندشان را چند صباحیست ندیدم،" یک بار دگر خانهات آباد! بگو سیب ..."
دوست داشتم سال نو را بعد از تحویل به خانه هایتان بیایم و یکایک تبریک بگویم اما عازم سفرم سفری به دشت های سرسبز جنوب . به لطف نت لاک پشتیم نتوانستم عرض ادبی کنم به شما که مایه دلگرمیم بودید در این ٦ ماه و با نظرات پرمهرتان دلگرمم کردید مرا تا ملکوت هم بردید !!! از همه دوستانی که کامنت گذاشتند و نمی توانم الان به خانه هایشان بیایم و پاسخ محبتشان عذر خواهی می کنم و عذر خواهی می کنم که نظراتشان را بی پاسخ گذاشتم .برمی گردم و پاسخ محبت یکاکتان را خواهم داد..دلم را گرو میگذارم که بدانید دل کندنم هیچ آسان نیست...
پی نوشت ٤.
سال نو ، از آغوش پرمهر خداوند فرا ميرسد، شكوفايی مجدد طبيعت و ورود به سال جديد را به شما تبريك می گويم و سالی توام با آرامش ، اقتدار و خلاقيت برای شما وخانواده محترم از خالق يكتا خواستارم .
بهار بهترين بهانه برای آغاز وآغاز بهترين بهانه برای زيستن... آغاز بهار بر شما مبارک
"باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخههای شسته، بارانخورده پاک،
آسمانِ آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس، رفص باد،
نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش بهحالِ روزگار
خوش بهحالِ چشمهها و دشتها
خوش بهحالِ دانهها و سبزهها
خوش بهحالِ غنچههای نیمهباز
خوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به ناز
خوش بهحالِ جام لبریز از شراب
خوش بهحالِ آفتاب
ای دلِ من گرچه در این روزگار
جامۀ رنگین نمیپوشی به کام
بادۀ رنگین نمیبینی به جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تُهیست
ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ
هفترنگش میشود هفتاد رنگ"
پی نوشت ٥.
خدایا فردا می آیم زل می زنم به چشمهایت و می خواهم" که حال من نیز خوب باشد،که حال همه مان خوب باشد که دگرگونم سازی به بهترین دگرگونی ها..."آمین.
فرازی از دعای تحویل سال به ترجمه من
فرخنده باد بر شما مقدم نوروز , جاودانه ترين جشن روزگار