علی علی ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

قشنگ ترین تجربه

یلدا

1390/9/30 16:52
2,844 بازدید
اشتراک گذاری

                                   فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز         

 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز                       

  

  آنگاه که تولد دختری بی گناه مایه ننگ عربها بود،

نیاکان ما،بلند ترین شب سال

یلدا

شب تولد مینو(الهه زن)و میترا (الهه خورشید) را جشن می گرفتند

باور به نور و روشنایی است ، که شام تیره ،از دل شب یلدا
جشن مهر و روشنایی به ما هدیه میدهد
امشب را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم

شب یلدا

شب زایش مهر و میترا ، شب زایش نور و روشنائی
بر همه ی ایرانیان مبارک

 

سلام به آفتاب سلام به خورشید زندگیم "علی"

                                 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

                                                   

شب یلداست و یلدا این "دختر بلند گیسوی سال" هم مهمون ما. دو سال پیاپی هست که خونه باباجونت در کنار این میهمان عزیز پذیرای مهمانهای کوچولو و عزیزی هست که به فرمایش خودشون نور زندگیشون شدن. پارسال این موقع ها ضحی کوچولوی ناز رو داشتیم در کنارمون و تو که بودی و من خبر نداشتم و  امسال هم حضور گرم تو ...جای بابایی خیلی میون ما خالی بود و اگه بود شادیمون دیگه تکمیل میشد. امسال شب یلدای خلوتی داشتیم ، عمو مهدی سیرجان بود و شیفت کاریه دایی احمد . مامان بزرگت(مامان بابایی)  زحمت کشیدن و ما رو به مهمونیه امشب دعوت کردن ولی چون  تعداد مهمونهای اونا خیلی زیاد بود و فضا هم کوچیک ،با عذرخواهی از همه ترجیح دادم اولین یلدا رو با پسر عزیزم  درکنار خانواده گرم و صمیمی خودم باشم.

                                                 

تقریبا ساعت 10 شب بود شروع کردیم به چیدن سفره . واسه شام هم مامان جون یه غذای حاضری درست کرده بود آخه باید جا واسه اینهمه خوراکی های جور وا جور می ذاشتیم. گل پسر و ضحی گل گلی مث دو تا فرشته ناز ،در تمام مدت داشتین به رقص شعله ی شمعها نیگاه می کردین .

و البته نا گفته نماند کلی هم از دست ما حرص می خوردین که آخه ازینهمه خوراکی چیزیش هم به ما می رسه آخه ای رسمشه؟؟؟؟

 اون شب ضحی جون مث همیشه دختر ماهی بود و البته طبق معمول از گل سر و دوربین فراری و کلی هم حرص مامانشو در آورد . کلی نازت کرد و بوسید خاله طاهره هم کلی براتون بشکن زد  ضحی جون هم قشنگ و ناز می رقصید .. خوشمزه جون تو مث همیشه علامت تعجب شده بودی..

 و همه عاشقانه به هردو تون نگاه می کردیم

 تقریبا ساعت 10:30 شب بود که همه سر سفره حاضر بودیم ویادی کردیم  از پارسال که شما ی ووروجک نبودی و ضحی یه فندقی بود مث الانه شما و...و جای بابایی ، عمو مهدی ، دایی احمد و سارا جون نامزد دایی احمد رو که پارسال میون ما بودن رو خالی کردیم و دعا کردیم که سال دیگه جمع گرممون برقرار باشه . و دعای سلامتی واسه همه اونائی که دوسشون داریم. بعد همه نیت کردیم و تفالی زدیم به خواجه ی شیراز "حافظ شیرین سخن "

و خواجه هم مث همیشه بسیار زیبا پاسخ داد:

امشب با اینکه جمع خلوتی بودیم با اینحال خوش گذشت . گفتیم و  خندیدم  و  از اینهمه خوراکی یه تیکه کوچولو  کیک یکم هندوانه و یکم هم انار خوردیم و در آخر هم برای تعادل مزاجی چای و نبات زعفرانی نوش کردیم. شما هم در تمام مدت بق کرده بودی و چیزی نمی گفتی  

 و اینجا بودکه بابا جون تصمیم گرفت شازده رو بخندونه و با جمع آشتی بده

 

                          

کوچولوی دوست داشتنیه من 

 پاییز با همه ی زیباییهایش به پایان رسید و مارا به زمستان سرد و زیبایش سپرد.  زمان نیز ما را با خود می برد و این خاطره هاست که می ماند. امشب هم گذشت ومن در طولانی ترین  شب اولین سال زندگیت ،همراه با تو چله نشین شدم .بلندترین خوشی هارا  برای " بلند آسمانیم" آرزو می کنم وبه جای پدرت بر پیشانیه بلندت بوسه ای می نشانم و یلدایی ترین عشق ها رادر شبهایی پر ستاره برایت آرزو می کنم واز تو می خواهم با دل پاکت " آمین" ش را خود بلند بگویی...

"عاشقانه دوستت دارم 

و تو را هر روز به خورشید می سپارمت"

 

محصل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان فاطمه
3 دی 90 16:49
سلام مرسی که به ما رای میدید چه عکسای نازی لباس قرمزم پوشیده آدم اشتباهی به جای انار میخورتش
مامان وروجک
3 دی 90 21:17
بازم مثل همیشه متنت عالی بود واقعا لذت بردم امیدوارم عمرخانواده وعلی جون یلدایی باشه علی جون تو هم مثل ارمیا کم مویی ها...ولی نازی بوس
محيا كوچولو
3 دی 90 22:11
به به چه ميزي! چه سفره اي! چه مراسمي! هميشه خوش باشيد
مامان آناهل
3 دی 90 22:25
زمستان ثانیه ثانیه نزدیک میشود؛ یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد .
زهره مامان هلیا
3 دی 90 22:36
به به علی کوچولو چه سرهم های خوشگلی مامان برات می پوشونه ایشالله کنار هم 100 تا از این یلداها ببینین
مامان صدف
4 دی 90 9:06
علی کوچولو این مردکوچکو از طرف من یه ماچ محکم کنید یه گاز کوچولو هم بگیرید تا حداقل یه کمی دلم خنک شه. آخه خیلی نمکی شده
مامان رها
4 دی 90 9:27
سلام عزیزم امیدوارم سایه پدر و مادرت همیشه بالا سرت باشه و محفل صمیمی شما همیشه پر رونق باشه
مامان ارميا
4 دی 90 10:26
علي كوچولوي جيگر يلدات مبارك. حسابي خوش گذروندي ها. بوووووووووووووووس.
مامان امیرناز
4 دی 90 12:20
سلام عزیزم چه ماه شدی اولین یلدات مبارک مرسی مامانی که بهمون سر می زنی
مامان الینا
4 دی 90 23:20
سلام مررسی از اینکه از وبلاگ الینادیدن کردید وازش تعریف کردید ماشاالله پسر ماهی داری خداحفظش کنه


ممنون از حضورتون
ممنون که به ما سر زدین

شیوا
5 دی 90 0:44
خاله حون من شما را لینک کردم . ممنون که وب منو قابل دونستید . علی کوچولو رو ببوسید .


ممنون از حضور گرمتون
مامانی درسا
5 دی 90 1:20
سلام دوست من ممنون که به وب من اومدین . عزیزم علی حون خیلی پسر نازنیه و فقط دو روز با درسایی فاصله سن داره با اجازه لینکتون میکنم اگر دوست داشتین لینکم کنید .


ممنون باعث افتخارمه. من هم شما رو لینک کردم عزیزم
مامی کیانا
5 دی 90 13:34
درود بر شما وبلاگ زیبایی دارید نوشته هاتونو خیلی دوست داشتم علی جون هم خیلی نازه ایشالا همیشه شاد و سلامت در کنار هم باشید


ممنون شما لطف دارید. ممنون از حضورتون
مامی امیرحسین
5 دی 90 15:50
حیف شد عکسا رو ندیدم چندروزه سرعتم پایینه.ایشالا سال بعد همه خانواده کنار هم جمع باشین علی کوچولو هم کلی بزرگ شده تا اونوقت.قربونش بره خاله


ممنونم خاله ی مهربونم
رادین کوچولو
6 دی 90 12:25
وااااای چه سفره یلدایی!!! وااااااااااایییی چه کوچولوی نازی. همه به هم اومدن
مامان وروجک
6 دی 90 18:28
سلام عزیزم چرا اپ نمیشی من منتظر متن های سرشار از عشق ومحبتت هستم


شما منو همیشه شرمنده محبتت می کنی دوستم. اینروزا درگیر ختنه علی هستم به زودی اپ می کنم. مرسی که سر می زنی
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
6 دی 90 18:55
ای فدای اون قیافه بق کرده.
مامانی شاید نامزد دایی هم مث شما دوست داشته امسال با خونواده ش باشه.مخصوصا که دایی احمد هم ماموریت بوده.


حتما همینطور بوده دوست خوبم.ما هم درکش کردیم
مامان وروجک
6 دی 90 23:37
سلام همین روزا غلی جون رو ختنه کردی ؟تبریک میگمخیلی سخته؟


ممنون عزیزم. آره یکم دی ماه. روز اول خیلی نا اروم بود ولی دو روز بعد خوب شد ولی بعد از دو روز خونریزی داشت هنوز هم کاملا خوب نشده و ناآرومه دکتر گفته طبیعیه
آگهی و تبلیغات رایگان
8 دی 90 18:39
تبلیغات خود را رایگان به ما بسپارید
مامان وروجک
8 دی 90 23:06
سلام علی جون عزیزم چهار ماهگیت مبارک


ممنون خاله مهربونم که یادتون بود
مامان نفس
9 دی 90 3:17
انار کوچولو خیلی خیلی محتاج دعاته خاله.فراموشش نکن.


حتما خاله جان