روزهای پایانی ماه مدرسه
بوی ماه مهر، ماه مهربان
یادش بخیر چه روزایی داشتیم . برام همه چیز مدرسه تازگی داشت به مرور زمان عادت کردم به آن محیط . تعویض مداد مشکی و قرمز هنگام نوشتن کلمات ، پاک کردن های ممتد ، تراشیدن مدادهای رنگی ،خرید از بوفه ی مدرسه- بابای نه چندان مهربون مدرسه ، سرودهای صبحگاهی ،
آغاز سال نو، با شادی و سرور
هم دوش و هم زبان، حرکت به سوی نور
هم شاگردی سلام
هم شاگردی سلام
و .... همه و همه یادآور خاطرات بچگی من هستند یادآور اینکه تازه فهمیدم احساس مسئولیت چیست و هر کسی وظیفه ای بر دوش دارد . و لذت اینکه با خودکار بنویسیم و جسارت اینکه غلط ننویسیم چون که جوهر پاککن چندان چاره سازنبود. چه دوران شیرینی بود . سالها بعد مسئولیت دیگری به من محول شد و اینبار جایگاه من معلمی بود که در کنار شاگردانش دیگربایدبا مداد مشکی وقرمز خداحافظی می کرد و جایش را به مدادهای نرم سیاه می داد . استرس های کنکورهم بجای خود خاطره انگیز بود.چند سالیست که اول مهر را با نوجوانانی هستم که هر کدام در آستانه انتخاب مسیر اصلی زندگی اند. تا آنجا که توانسته ام همراهشان بوده ام همانگونه که سالها پیش
عزیزانی شمع روشنم بودند...
امسال اما کودکم ،مسئولیت بزرگتری دارم. امسال مدرسه من مدرسه عشق است عشق به توست که در ابتدای راهی. و به دنیایی پا می نهی که بسترش را ما برایت فراهم می کنیم امید که بتوانم چراغ راهت باشم ... امروز پایان ماه مهر است اما مهربانی که به پایان نرسیده ست و ما تازه در ابتدای این راهیم... من و تو....