پسر "زنگوله پا" م
".... حالا علی کوچولو
سرگرم کاری سخته
کارش چیه؟ معلومه
سیب چیدن از درخته
سیبها رو دونه دونه
تو سبدها میچینه
شاید داره سیبها رو
برای ما میچینه
علی کوچولو ! نیفتی
از بالای نردبون
_ مواظبم! میدونم
محکمه پام روی اون ...."
شعر از ترانههای شیموشیموی ناصر کشاورز؛ که به جای شیموهاش میخونم علی و نمی دونی چقدر ذوق می کنی تو !...
گلم! همیشه فکر میکردم منزوی و امینپورها بودن، فروغ و سهراب و مشیری بودن ها ؛ حالا فکر میکنم کشاورز و شعباننژادها بودن، عــالمی داره!
"زنگوله پا کنار جو راه میره
زیر درختهای هلو راه میره
جست می زنه روی دو پا
می زنه زیر شاخهها
از رو درخت، چند تا هلو
گیر میکنه به شاخ او
باغ هلو که ساکته همیشه
پر از صدای حرف و خنده میشه
زنگوله پا باغ رو به هم میزنه
شده درختی که قدم میزنه"
شعر از افسانه شعباننژاد
...........................................................
نمایشگاه کتاب نزدیکه و می خوام علاوه بر خریدهای خودم برای تو هم دلی از عزا درآرم و برای یک سالت آذوقه فرهنگی جمع کنم. من تا به حال به بخش مربوط به بچه ها در نمایشگاه سر نزده ام و خیلی اورینته نیستم. از آنجا که هر بار به قصد خرید برای خودم از خانه بیرون می رم، ناخودآگاه سر از بوتیک لباس بچه و اسباب بازی فروشی و... درمی آرم و همه دار و ندارمون صرف خرید برای توی نفس می شه، می ترسم با لیست کتابهای مورد علاقه م عزم نمایشگاه کنم و با یک بغل کتاب بزبزقندی و کدوقلقله زن برگردم!
...........................................................
پی نوشت: شیرین شیرینم! سفر نامه رو نوشتم و همینطور شرح حال هفت ماهگیتو می ترسم حرفام از دهن بیفته ولی یه عالمه عکس از اونور سال تا اینور سال دارم از سفر و ایام عید از غذا خوردنهای خوشمزه ت ازعیدیهات از اتاقت که خیلی دوسش داری اینروزها و.... ولی نتونستم آپلود کنم.... این پست حس الانم بود و این عکس مربوط به 5 روز پیش یعنی در 225 روزگی .فعلا محض دستگرمی بپذیر از من تابعد که بتونم همه عکسا رو آپلود کنم به همین زودی