برف نو، برف نو، سلام، سلام!
برف نو، برف نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشسته ای بر بام.
پاکی آوردی – ای امید سپید!
تو فرود آی، برف تازه، سلام (شاملو)
گل پسر مامان ،امشب اولین برف اولین زمستون با هم بودنمون به زمین نشست.امشب بالاخره بعد از 3 سال انتظار ،شیراز سفید پوش شد.همین چند شب پیش بود داشتم آرزوهامو می نوشتم و آرزوی اون لحظه م بارش سنگین و سکوت عمیق و طولانی برف بود... چقدر خدا نزدیکه به دلامون می بینی پسرم؟!.الان که دارم مینویسم بارش برف ادامه داره .البته شدتش کمتر شده ولی هنوز ادامه داره و این خودش خیلی خوبه اگرچه اونقدرا سنگین نیست !وقتی از پنجره سمت راست میزم به بیرون نگاه میکنم اولین منظره درخت پر از برفیه که درست در امتداد دید منه. برفی که رو درخت نشسته ، زیبای خاصی به خودش گرفته و همینطور نردبونی که حس می کنی پله پله مارو تا خدا می بره. من چند تا عکس ناب از این فضا شکار کردم و برات میذارمش هرچند بی کیفیته ولی لطفش یه دنیا ارزش داره.
چقدر دلم واسه ساختن یه آدم برفی تنگ شده واسه روزای دانشجویی واسه زمستونای کاشان. با این حال دوست دارم تو این هوای سرد از خودم با یه لیوان چای و یا نسکافه داغ پذیرای کنم .دایی احمد باقلوا خریده بود دیشب . چه می چسبه با یه چای داغ موافقی ؟
امروز ٦ ماه شدی گل نازم،و چه برف شادی از آسمون میاد پایین اینم هدیه خدا به من و تو بگیرش پسرم
من اگر چه می دانم برف ها رفتنی اند،نشسته ام و سعی می کنم هرچه عاشقانه تر،هرچه شاعرانه تر به برف بنگرم ؛شاید که شد شعری بگویم، شعری برای برف...(شاعرش رو نمی شناسم)