علی علی ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

قشنگ ترین تجربه

پسر دو ماهه من

1390/8/6 8:30
1,912 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

  پسر 1 ماه و ٢٩ روز و ١٥ ساعت و ٧ دقیقه و ١٦ ثانیه من سلام و هزاران سلام و گلباران باد جشن تولد ٢ ماهه ی مقدمت...

  .عسلم امروز ساعت ٦ بعد ازظهر وارد سه ماهگی میشی  . هرروز با پاهای کوچولوت زمان رو در می نوردی و همچنان پیشتاز به راهت ادامه میدی .

                                   

همین دیروز بود که در انتظار دیدنت ثانیه ها رو معکوس می شمردم ؛ لحظه دیدار رسید و امروز ٢ماه از اون لحظه بیادموندنی میگذره  و  حالا ما صاحب یه پسر شیطون و باهوش دوست داشتنیه ماهه  هستیم.

        

   خیلی دوست دارم وارد دنیای قشنگت می شدم و می فهمیدم تو اون دل کوچیکت چی میگذره ... پسرم می دونم اگه دست خودت بود مامان رو با همه بدی هاش به دنیای پاک و آسمونیت راه می دادی. کاش می تونستی  اون موقع هایی که مث کبوتر بغ بغو میکنی وسط اون "کوکو" هات زبون باز کنی و بگی به چی می خندی فدای اون لب همیشه خندونت بشم مادر، پرنده آسمونی من . 

                            

پسرم در خود نیازی رو احساس می کنم که برای تو بنویسم و بعضی از صفحات قلبم رو اینجا برات یادگاری بذارم که بدونی در تمام لحظه لحظه های من جریان داری لحظه هایی که  برای هردوتامون تکرارنشدنیه و کسی  هم مث من نمی تونه اونا رو برات تبدیل به خاطره کنه...

              Christmas stars     

الان که این پست رو برات می نویسم شما در خوابی مست animated gifs of babies 

به سر می بری(  شما اصولا عادت داری بعد از اینکه همه رو از خواب بیدار کردی به خواب شیرینت ادامه بدی وتخت بگیری بخوابی   حالا اسمشو هرچی دوست داری بذار : مردم آزاری یا هرچی ).

امروز ناهار ظهر مهمون خونه بابابزرگت هستیم  و همونجا هم قراره حمامت  کنیم. من ساک و وسایل حمامت و حاضر کردم و منتظرم شما به زمین برگردی ازین خواب آسمونی . راستی دیروز اسباب کشی داشتیم  عموها  همگی همت کردن و به کمک بابائی وسایلمونو بردن خونه خودمون . حسابی خسته شدن ما هم همینجا از همشون تشکر می کنیم و بهشون خسته نباشید میگیم . چیدن وسایل رو گذاشتیم برای بعد از واکسن گل پسرم آخه امروز باید واکسن دو ماهگیت رو میزدی ولی امروز جمعه ست و موکول شد به  فردا. بابائی ساعت ٤ بعدازظهر پروازداره برای آبادان و فقط چند ساعت دیگه پیش ماست سفرش به خیر باشه و لی یادت بمونه

" تنها دل های ما هستند که با هم نجوا می کنند

و روح ماست که به هم پیوند خورده است"

 

هنوز عکسی از امروزت نگرفتم . همینکه بتونم یه عکس خوشگل ازت بندازم میام اینجا و برات میذارم که ذوق کنی البته ذوق کنیمممم ٣ تایی، من و تو و بابائی(شعرو داشته باش چه وزنی چه قافیه ای) ....

یه سبد گل  همراه یه کهکشان بوس از ته عشق

برای  نمک ِدردونه ی جیگرطلای خودم

 

        

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان صدف
7 آبان 90 8:37
وااای چقدر احساساتتو خوب میتونی بیان کنی. واقعا" عالی بود مامانی


ممنون گلم .خجالتم می دید
مامان وروجک
7 آبان 90 10:32
سلام مامان علی جون تبریک میگم اغاز 3ماهگی کوچولوتون رو
امیدوارم این ماه پر از شادی وخاطرات خوش برای هر دوتون باشه
خیلی با احساس قلمتون حسادت ادم رو بر می انگیزه


شما لطف داری به من عزیزم. انشاالله نی نیت که بیاد تو بغلت یه حس تازه ای در تو بوجود می یاد که خیلی راحت می تونی احساساتتو بیان کنی.
مامان ارميا
7 آبان 90 11:04
نازي پسر قشنگ. ايشالله هميشه سلامت باشي.


ممنون دوست خوبم
مامان فاطمه
7 آبان 90 13:36
سلام عزیزم
قدم نو رسیده و وبلاگتون مبارک باشه
با اجازه لینکتون میکنم
الهی که واکسن 2ماهگی علی جون راحت باشه
می بوسمش



مرسی عزیز دلم . ببخشید اینقد هیجانزده بودم که قدم نوگلتو تبریک نگفتم. خوشحالم کردی . به امید دیدارتون
مامان سانای
7 آبان 90 17:53
زنده باشید


سلامت باشید
گیلدا
9 آبان 90 15:22
سلام. وبلاگ خیلی قشنگ و جذابی داری.نوشته هاتون بسیار زیباست واقعا لذت بردم.امیدوارم همواره در کنار خانواده شاد و سلامت باشید


ممنون شما لطف دارید
.مرسی که به اینجا سر می زنید