هفت سین ما ...
شهر به من لبخند می زند، همه کوچه ها سرشار از عطر خوش شکوفه های بهاری،
" ریه را از ابدیت پر و خالی" می کنم....
تپش قلبت به همراه شکوفه های بهارصورتی پوش همواره پر از طراوت و تازگی ، نازک دلت همیشه خوش و سلامت .
عکسهای عید پارسال رو که مرور می کنم، احساس می کنم چه راه درازی رو آمده ایم. سال گذشته، با همه سختی ها و خوبی ها و فراز و نشیب هاش گذشت. من ایمان دارم که امسال، برای همه سال بهتری است. پر از اتفاق های خوب و شاد. چیزی ته دلم، به لطافت بال زدن پروانه ها می لرزه و بشارت می ده که امسال، به لطف خدا سال دیگری است.
از 6 نوروزی که زیر یک سقف بودیم، این سومین هفت سینی بود که توی خونه خودمون چیدیم. سه سال دیگه رو ازچند روز قبل از عید مهمون خونه باباجون بودیم . دو شب قبل از سال تحویل هفت سینمون رو چیدیدم.من و تو و خاله سلیمه و خدا و ماهی ها...
یقین دارم این زیباترین هفت سینی بود که توی زندگی مشترک داشتیم،کوچک و پر روح، به یمن آمدن تو...
مرخصی بابایی برای نیمه دوم تعطیلات بود. خیلی نا آروم و بی حوصله بودی اون شب مدام گریه می کردی اصلا نمی تونستم دلیل گریه هات رو بفهمم .لباس محلی رو که مامان جون برای عیدیت خریده بودبا خاله سلیمه به سختی تنت کردیم( مامان خوبم کاش بتونیم روزی ذره ای از محبتهاتو جبران کنیم) و با سرعت نور ازت چنتا عکس گرفتیم.
حافظ رو گشودیم و برای سال 1391 باز کردیم و گفتیم به نیت دل همه دوستان و خوانندگان وبلاگ.
خدا شاهده که این غزل اومد:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم/نسیم عطر گردان را شکر در مجمر اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم
چو در دست است رودی خوش، بزن مطرب سرودی خوش/که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز/ بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل می لافد، یکی طامات می بافد/بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم
سخن دانی و خوش خوانی نمی ورزند در شیراز/بیا حافظ که خود را به ملکی دیگر اندازیم
دوستای گلم وقتی که این غزل رو می خونید، حتما به اتفاق خوبی که انتظار وقوعش رو می کشید، فکر کنید. اتفاقی که براتون پررنگ تر از بقیه آرزوهاتونه. من خداوند مهربان و بزرگوار رو به معصومیت نگاه علی قسم می دم که در سال جدید، این آرزو رو براتون برآورده کنه. نوروزتان خجسته و پر از شادی و کامیابی.
از یکسال پیش که به آخرین سفرم به جنوب رفته بودم و بعد از اون درگیر پروژه مردافکن بارداری و زایمان و نوزادداری شده بودم، به لطف خدا بالاخره از غارمان بیرون آمدیم و چشممان به آسمان آبی افتاد. برای من، به شخصه، کمتر کاری در دنیا به زیبایی سفر کردن و آشنایی با طبیعت و فرهنگ مردم مختلفه . امسال هم عید،خدا کمکمون کرد و سفر 6 روزه داشتیم بازهم به جنوب (از 29 اسفند تا 5 فروردین) این اولین سفرت بود و واقعا از صمیم قلب هم برای تو و هم دوستان کوچولوی وبلاگیت آرزو می کنم که در طول زندگی درازشون، سفرهای زیادی رو برن و از زیبایی های منحصر به فرد تاریخی و طبیعی اونها لذت ببرند. واقعا این تبلیغ رو دوست دارم که میگه :"جهان کتابی است که با سفر خوانده می شود"
من، هم برای تو که برات به یادگار بمونه و هم برای دوستانی که ممکنه علاقمند به سفر به این خطه از کشور عزیزمون باشند،خلاصه ای از مهم ترین جاهای دیدنی رو که دیدیم، می نویسم(در پست های بعد)
عید امسال، پسرکم رو که حالا دوروزه که 7 ماهه شده ، برام سوغات آورد، کوچولویی که می فهمه و می خنده و دست و پا به ذوق تکان میده و مهم تر اینکه روزهای سختتتتتتتتتتی که بر ما رفته نباید همسفرمون بشن ، می فهمی پسرم! که دلم رو چنگ میزنه عمیقققق...
ترجیع بند پستهای قبلیم عذرخواهی فراوان بابت تاخیر و سپاس فراوان برای همه دوستان عزیزی که به ما لطف داشتند.از دهم تا سیزدهم فروردین باز هم نیستیم و "خودمان را به ملک دیگری می اندازیم". انشالله، با گزارش مصور برمی گردم. برای همه دوستان خوب و با صفایم بهترین هارو آرزو می کنم، ممنون از بودن و مهرتان. روز و روزگارتان خوش.
خدای ناز و نازکم ...خدای آبی زندگی ام ٬ خدای ماه فروردین ٬خدای آرامش و صبر .... خیلی دوست دارم خییییییییلی