علی علی ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

قشنگ ترین تجربه

تولد سه ماهگی

1390/9/6 8:22
1,755 بازدید
اشتراک گذاری

 "امروز به تو فکر میکنم
به زمانی که چشم گشودی
و آغوش زمان ضربان قلبش را با تو یکی نمود
و آنگاه دنیایم با تو آغاز شد

به آنروز که دنیا صدای گریه کودکی را شنید که امروز بهانه برای خندیدن من است...

اینک نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من. شور و نشاط زندگی می بخشد.

 امروز روز توست…امروز را با هم لبخند می زنیم

امروز که تولد توست
برای تو َبرای چشمهای تو
هدیه ام ناقابل است
خاطراتی از فرداهامان
برای بودنت
و من َ در هر تولد تو
باز زنده می شوم...

 امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق فریاد میزنم:

به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر"

 

سلام گل همیشه بهارم سلام بهتر از "تمام شعر های ناب "

امروز یک سال از پیوند روح من و تو میگذره . 9 ماه در دنیای پر رمزو راز رحم و 3 ماه در بهشت زمینیت.یک سال پیش مث اینروزا اومدی در بطن وجودم و مهمون دلم شدی . شدی همدم شب و روزم و امروز 91 روزه که مهمون آشیانمون هستی ، رونق کلبه مون و با اومدنت مصفا کردی دلامون رو به یمن قدمت که لازمه توی پست جداگانه از قدمت بگم که چقدر برامون مبارک بود...

چقدر با زبون دلامون حرفها به هم زدیم چقدر باهم خاطره داریم سخت و شیرین .

  

امروز وارد فصل دوم زندگیت شدی . فصل اول تلفیقی بود از تابستان گرم و شرجی و پاییز رنگارنگ و لطیف و خش خش برگای خزون و فصل دوم تلفیقی از بارون پاییزی و زمستان سرد و تاریک .یک ماهه دیگه رو با هم به آغوش خاطرات میسپاریم ...

فصل دوم رو در حالی آغاز می کنی که مصادف شده با اول محرم. در این ماه امام حسین جد بزرگوار ما(طبق شجره نامه ما سید حسینی هستیم) یکی از بزرگترین مردان خدا به همراه هفتادو تن از یاران عزیزش به شهادت رسیدند. به همین دلیل در این پست به حرمت این عزیزان از هرگونه زیباسازی خودداری می کنم.

 

پسر گلم امروز در آستانه ورود به 4 ماهگی ،برای اطمینان از سلامتیت به اتفاق مامان جون رفتیم مطب دکتر.خدارو شکر همه چیز مث همیشه رضایت بخش بود و مسیر راه هموار برای طی کردن مراحل رشد:

قد 64 سانت، وزن 6600 و دور سر هم 41سانت.

یه قلب کوچک سالم که مث ساعت کار می کرد و صدای تیک تاکش همدم شبانه های منه و یه ریه و گوش و حلق و بینی سالم که همه وظایفشون رو به نحو احسن انجام می دن و یه مادر خوشحال و راضی و شکرگزار از سلامتی دلبندش.

در مورد ختنه کردنت با پزشکای زیادی مشورت کردم توی نت جستجو کردم و اکثریت متفق القول موافق با ختنه در سنین بالای 2 سال بودندولی پزشک خودت نظرش این بود که باید تا قبل از اینکه به شکم برگردی ختنه بشی؛ هنوز تصمیمی در اینباره نگرفتیم منتظرم بابایی بیاد و بعد تصمیم بگیریم.

 به خانه بر می گردیم و مروری می کنیم بر تازه ترین خبرها از آخرین پیشرفت هات:

تازگیا صدات آهنگین تر از قبل شده و صدای "ب ب بووووو" هم به الفبای سخنوریت اضافه شده. گریه هات هم همینطور همراه با اندکی ناز و عشوه که بعضا جنبه تشر به خودش می گیره و اون موقع هایی اتفاق می افته که واسه چند لحظه حواسم پرت میشه و "اغو" هاتو پاسخ نمیدم و به تریج فبای مبارک بر می خوره و...

دیروز برای اولین بار با صدای بلند خندیدی و از اون لحظه تا الان همچنان در کف تکرارش موندم.

چندروزیه داری تلاش می کنی خودتو برگردونی ولی هنوز موفق نشدی به تنهایی اینکارو انجام بدی ولی به کمک من و مامان جون بر میگردی و روی شکم می خوابی با اینکه یه بالش نرم میذارم زیر سینه ت تا بهت فشار نیاد ولی بخاطر نفخ شدیدی که داری انگار به شکم و قفسه سینه ت فشار میاد و زودی می زنی زیر گریه منم زیاد اصرار نمی کنم و برت می گردونم. ولی بازم وقتی تو گهواره ت می خوابونمت دستاتو محکم به لبه گهوارت می گیری پاهاتو می کشی و سعی می کنی با شکم بلندشی .منو میگی از خوشحالی بال بال میزنم.

هزار ماشالله دستات اینقد قوی شده که وقتی عروسکا و جغجغه تو  یا انگشتهامو تو دستت می ذارم محکم نگهشون میداری و وقتی من میکشم تو هم به سمت خودت می کشی . یه دفعه یکیشونو محکم زدی به صورتت فقط خدا رحم کرد که به چشمت نخورد و الا من خودمو نمی بخشیدم(ای مامان بد!!!)  مامان جون کلی سرزنشم کرد...

وقتی دستاتو میگیرم و محکم تکون میدم( مث دست دادن های دوستی مردونه مردونه) انقد میخندی که غش می کنی دل منم ضعف میره مامانی...

عاشق اینی که ببرمت بالا در امتداد صورتم و چونه هاتو ببوسم و تو بخندی و من حظ کنم و قلقکت کنم.

 عضلات گردنتم قوی تراز قبل شده و بهتر  و آزادانه تر می تونی بچرخونیشون.

 مبهوت صدای سشوار و جاروبرقی هستی. عاشق آهنگ علی کوچولو (مخصوصا وقتی خودم باهاش می خونم) و آهنگ ماشین هوش ضحی جون که ترکیبی از صدای استارت زدن ماشین و چنتا آهنگ بامزه هست، و کلی براش دست و پا میشکنی. جالبه از ابتدای تولد تا حالا با موسیقی های سنتی آروم راحت می خوابی. شاید به این علت که من در دوران بارداری بیشتر موزیک آروم گوش می کردم.

 

از فردا قراره آزمون های تقویت هوش رو با هم شروع کنیم . مطمئنم سربلندم می کنی پسر باهوشم.در پست بعدی حتما نتیجه این آزمون رو به سمع و نظر مبارکتون می رسونم.

بعضی از لباسات دیگه واست کوچیک شده بعضی هاشونو حتی یه بارم نپوشیدی و دیگه هم نمی تونی بپوشی. چند روز پیش که داشتم لباساتو جمع می کردم که واست یادگاری برشون دارم، یاد اونروزی افتادم که لباسای سایز صفر ست بیمارستانتو خریدیم وقتی نگاش کردم به فروشنده گفتم اینکه اندازه لباس عروسکه اونم به خنده گفت مگه فکر کردی میخوای بچه غول به دنیا بیاری. وقتی لباساتو تنت کردیم و تو درش غرق شدی تازه به افکارم خندیدم و کلی هم خیطم کردی. اونروزا باورم نمیشد که یه روزی بیاد  اینقد بزرگ بشی که این لباسا دیگه تنت نره.

 

خدا رو هزار مرتبه شکر که همیشه مراقب فرشته کوچولوی من بودی حتی اون موقع هایی که هردو مون خواب بودیم . خدایا ممنون که همه چی خوب پیش میره. خدایا ازت ممنونم بخاطر نعمت های بی پایانت بخاطر وجود پسرم و همسر مهربانم و خانواده گرم و صمیمی ام.

 خدای خوبم ای مهربانترین مهربانان خیلی دوست دارم خیلی

   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان فاطمه
8 آذر 90 12:50
سلام تولد علی جون مبارک ان شالله که 300 ساله شه
راجع به نفخ نوشته بودی
من به فاطمه که نفخ شدید داشت هربال کر میدم خیلی راضیم مگه علی جون چی مصرف میکنه؟



ممنون عزیز دلم. بهش هرباکر میدم با هربال کر فرق میکنه؟ چنتا دکتر هم بردمش ولی همچنان نفخش شدیده
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
8 آذر 90 15:18
سلام عزیزم.مبارکه هم سه ماهگی.هم لباسای جدیدی که مامانی میخواد بخره.آخه شاه پسر بزرگ شده و لباسای قبلی اندازش نیست.هزارماشالله.
مامانی وروجک
8 آذر 90 16:46
تولد سه ماهگیت مبارک علی کوچولو افرین خاله که اینقدر باهوش وزرنگی خدا تورو برای مامان مهربونت نگه داره
بهار(مامانی شهراد)
8 آذر 90 16:59
سلام گل نازم پست جدید گذاشتم منتظرتم بیا پیشم
مامان رها
10 آذر 90 11:55
سلام عزیزم سه ماهگیت مبارک خاله جون


ممنون خاله جون
مامی امیرحسین
10 آذر 90 12:57
سه ماهگیت مبارک عزیز دل خاله...ایشالا سالهای سال زیر سایه پدر و مادر مهربونت زندگی کنی....
مامان جونی این تست هوش که گفتی چیه؟


ممنون خاله فاطمه جوني.
شیوه های تقویت هوش نوزادان سه جلدي (6-3 و9-6و۱۲-۹ ماهه) هست.هر مجموعه دارای یک کتاب راهنما برای والدین و سه کتاب برای کار با نوزادان . اجرای اونها بسیار ساده و راحت و نوزادان رو از سن سه ماهگی تحت آموزش قرار می ده. يه سري رنگها ، شکل ها و روش های ساده توي كتاب هست كه نوزاد ياد بگيره که بهتر و دقیق تر به اطراف خود نگاه کنه.
هوش نوزاد را تحریک می کنه.
ارتباط دو جانبه نوزاد و والدین را تقویت می کنه.
به روش بازی، قدرت درک نوزاد را سرعت می ده.
خلاصه كتابهاي جالبي هستن .
نویسنده: دکتر بئاتریس میلتر
ترجمه: طاهره طالع ماسوله




مامان نفس
11 آذر 90 12:41
عزیز دلم 3 ماهگیت مبارک خاله!انشاله هر روز شادتر و خوشبخت تر باشی عزیزم.بووووووووووس
مامان صدف
12 آذر 90 8:21
تولد سه ماهگیت مبارک موش مموش
مامانی ممنون از توجهت. صدفی هم شکر خدا بهتره


ممنون دوستم. خیلی خیلی از شنیدن خبر سلامتیه صدف جان خوشحال شدم.
مامان ارميا
12 آذر 90 11:46
تولدت مبارك آقا كوچولو. ايشالله زنده وشاد باشي.


مرسی خاله جون
مامان آرین
12 آذر 90 11:49
مامانی سلام ، همه وبلاگتو خوندم قلم خیلی خیلی زیبا و تاثیر گذاری داری. خیلی ممنون که پیش ما اومدین و از اینکه دوست خوبی مثل شما پیدا کردم بسیییییییییییییییییار خوشحالم.
پسر ناز بانمکت رو حسسسسابی ببوس


ممنون دوست عزیزم
نگين
12 آذر 90 15:20
سلام دوست خوبم
ميخواستم به اين وسيله تشكر كرده باشم از حضور و اظهار نظرتون.


ممنون از حضورتون.
مامان سانای
12 آذر 90 15:51
زنده باشه الهی
مامان یسنا
12 آذر 90 17:19
سلام تولدش مبارک.شما خودتون صبحها الو ناشتا بخورین.یا انجیر رو تو اب بذارین بعد بخورید.میتونید تو اینترنت سرچ کنید.


ممنون از راهنماییتون عزیزم.
مامان آرینا
13 آذر 90 0:26
سلام دوست عزیزم.ممنون که به وبلاگ آرینا سرزدید وباحضور خود خوشحالمون کردید.وبلاگ زیبا و بااحساسی دارید البته باوجود نازنین علی جان .خدا حفش کنه.


ممنون دوست گلم
زهرا
13 آذر 90 8:39
عزيزم خوشحالم كرده به وبلاگ دخترم سرزدي من هم لينگتون مي كنم.


ممنون عزیزم. ممنون که سر زدید
مهرانه مامان مهرسا
13 آذر 90 10:26
سلام عزيزم از اينكه پيشم اومديد ممنون من هم شما رو لينك كردم پسر نازتون رو ببوسيد


ممنون عزیزم.به من افتخار دادید
مامان نفس
13 آذر 90 13:47
عزیزم خوبی؟خوش میگذره؟اپم خوشحال میشم ببینمتتتتتتتتتتتتتتتتتت


ممنون دوستم. حتما


محيا كوچولو
14 آذر 90 12:38
سه ماهگي ني ني علي مبارك
مامی امیرحسین
15 آذر 90 7:10
سلام عزیزدلم.ممنونم از اضهار لطفت .اتفاقا منم قلم شما رو خیلی دوست دارم و شیوه نگارشتو هم با احساس مینویسی هم هم حسی قشنگی در خواننده ایجاد میکنی.آهنگ وبلاگتم گه خودبخود آدمو شاعر میکنه.من تمام وبتو خوندم و خیلی لذت بردم.... اما دوست داشتی از من بدونی... من فاطمه ام.ریشه در تبریز دارم و متولد شهر امام رضا و بزرگ شده همونجام.ولی الان به رسم عاشقانگی ساکن شهر عشقم هستم.کرمانشاه.هر دو دامپزشکیم.همکلاسی بودیم.اون مطب داره و من مسئول فنی یه داروپخشم.ماهی یه بار میرم شرکت و بقیش یه مامان فول تایم برای امیرحسین کوجولومم.منم خوشحال میشم بیشتر باهات آشنا بشم گلم.
ثمین
27 بهمن 90 20:14
سلام اومدم ازتون دعوت کنم تا از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیس دیدن کنید منتظرتون هستم