ماجراهای علی و ضحی
سلام ملوسک من
تازگیا به "گارد فیلد" ضحی علاقه مند شدی . این عروسک یه گربه ی شرور ویبره موزیکاله . از اونجا که از اسباب بازیهای متحرک می ترسی تصمیم گرفتیم مرحله به مرحله با عروسک آشنات کنم که نترسی. عروسک رو که نزدیکت آوردم غریبی که نفرمودین هیچ، کم مونده بود به عروسک پیشنهاد ازدواج بدی! اول خوووب سرتا پا براندازش کردی، بعد شیهه کوتاهی از سر ذوق کشیدی و کف دستهات رو بهم زدی. مدام با اشتیاق و خنده برمی گشتی و منو نگاه می کردی که آیا توهم ذوق می کنی؟ دستها و پاهاش رو ناز کردی و علامت دادی که به حالت ایستاده نگهت دارم. سبیلهاش رو می کشیدی و تند تند با زبان کره ای با هاش اختلاط می کردی .بعد هم به طرفه العینی منو به اون فروختی و محبت اختصاصیت به منو که همانا تف تفی کردن و مثلا بوسیدن از این سر گوشه تااون سر گوش، نثار عروسک کرد بعد دیدم که کار داره به جای باریک می کشه... عروسک رو به جای امنی فرستادم.
ضحی یه عروسک پسربچه ی بزرگ موزیکال داره که خودش اسمشو گذاشته"دودی" تازگیا تو رو هم از "داوداوشییییی" با "دودی" صدا میکنه . وقتایی که نا آرومی عروسکشو واست میاره تا آرومت کنه.
ضحی رو اندازه تو دوست دارم بی اینکه بخوام ذره ای اغراق کنم. ضحایی که مهربونی برجسته ترین صفت اونه . که باشعوره، وقتی مامانش از سر کار برمی گرده و بسیار دلتنگه، صبر می کنه تا غبار راه از تنش شسته بشه و اونوقت خودش رو توی آغوش مامانش می اندازه ، بهانه نمی گیره هر چند که می دونم بهش سخت می گذره، کنار درب حمام می ایسته و مدام از خوشحالی می خنده و شادی می کنه تا مامانش دست و روشو بشوره ، ضحایی که قدردانه و اگه هر کار کوچیکی براش انجام بدیم که خوشحالش کنه، مدام ما رومی بوسه و خوشحالیش روبه ما نشون میده . با اینکه فقط 1 سال از تو بزرگتره ،بسیار باهوشه وهمه حرکاتش از سنش پیشتاز. همه دوستش دارن. این معصومیت پرنده وارش رودوست دارم. دلم می خواد پاکی و شفافیت درونش همواره حفظ بشه ،بمونه هر آنچه که هست، که با وجود چنین انسانهایی دنیای ما زیباتر خواهد بود.
ضحی هرچقدر که از کلاه بدش میاد عاشق این روسریه مامان جونه فداش بشم الهییییییییییی خوششششگلم