علی علی ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

قشنگ ترین تجربه

شکرانه...

1391/1/19 23:58
1,549 بازدید
اشتراک گذاری

به خدا

منم سرگشته ی حیرانت ای دوست...

به شهاب

من امروز لبریزم!

پر از خدا ،پر از بوی ملکوت!!!که مرا می برد به اوج صداقت ها ...مادرانه ها

 قدمهایت استوار و وجودت جاودان  شهاب جان! برای مادرت داد بزن خوشبختم ....داد بزن هستم تا تو هستی و زندگی می کنم تا "شقایق هست" ...فریاد کن حتی اگر درد داری !

 شهاب عزیز

 " بهار ... این مظهر تولد و سرسبزی دوباره آمد تا به تو بگوید  اگر نمی شود همیشه سبز ماند ... می شود دوباره سبز شد"

 ............................

  به  پسرک مامان ،کوچولوی شیرین

 تو مهربان بمان، چون هميشه‌ات. تو مستانه بخند كه خنده‌های تو روشني ست. تو ساده بمان، كه سادگي‌ات ، پاکی ات  تلالو زيبايي‌های پنهان هستي ست. تو همين گونه كه هستي بمان! كه همين گونه كه هستي قابل ستايشی!

...........................

عزیزکم این روزها حال خوشی نداریم یه حس رخوت به وجود هممون رخنه کرده که  من هم استثنا نیستم.هفته ای که گذشت هفته سخت و نفس گیری بود برای همه فامیل حتی فامیلای دورمون. و همه این ناراحتی ها رو من ریختم توی شیر و دادم به خوردت و نتیجه ش این شد که تقریبا همه شبا رو ناآروم بودی.منو ببخش مامانی قشنگم، منو ببخش کوچولوی دل مامان!!!نه اونقدر خوشحالم كه ياد دلتنگي‌هام نباشم و نه انقدر نگران كه از دستای معجزه گر خدا به هيجان نيام. نه انقدر بي‌قرار كه لحظه‌شماری كنم برای اومدن به اینجا  و نه اونطور بي‌خيال كه  اینروزها رو رصد نكنم  ولی قول میدم به خاطر تو هم که شده به زندگی برگردم قول میدم!

به دوستان گلم

پنجره ها را باز می کنم و زل می زنم به پنجره های خانه هایتان وبرای آنها که هستند دست تکان می دهم.نامه هایتان را باز می کنم ویکی یکی  می خوانم وبا تک تکشان غرق لذت می شوم. لذتی مثل غوطه ور شدن در یک آب زلال....هیچ چیز بهتر از یک دوست نمی تواند عصر کشدار و غم بار یک جمعه تنهایی رابرایت شیرین کند. دوستی که خبر آمدنش توی کسل وخسته را با اشتیاق به آشپزخانه می کشاند تا چای دم کنی وشیرینی ها را بیاوری بگذاری تا دلت هوایی بخورد دوستی که اگر هر روز هم بیاید حضورش دوست داشتنی است وشیرین.انگار خیلی وقت است چنین ماجرایی نشنیده ام.خیلی وقت!!!

.....................................

به لطف خدا و دعاهای خیر شما حال شهاب خیلی بهتر از روزای قبله . با اینکه رنگش خیلی خیلی زرد و پریده ست ولی خدارو شکر همینکه می تونه صحبت کنه بدون کمک بشینه خودش خیلی جای امیدواریه . داروهاشو عوض کردن و خدارو شکر تا الان خوب جواب داده دکتراش گفتن اگه به داروها خوب پاسخ بده فعلا تا مدتی می تونن بیماریش رو کنترل کنن .هیچ کس نمی دونه خدا چه تقدیری رو رقم زده برامون و ما راضیم به رضاش. کسی چه می دونه شهاب تا کی باید تن تنومندش رو بسپره به تخت  اون اتاق بدون نورو اون دالانهای طولانی بیمارستان تا کی باید نگاه های منتظر مامانش رو تحمل کنه برای  فقط یه قاشق سوپ خوردن!!! نمی دونم نمی دونم .... ولی همینکه می دونیم داره نفس میکشه اونم یه هوای سالم رو ،برامون کافیه. از همتون بخاطر همدردی خالصانه تون سپاسگزارم و از همتون التماس دعا دارم همیشه ...هنوز...و ببخشید اگه خاطر عزیزتون رو مکدر کردم.تو این روزای بی رمق وبلاگ نویسی ، توی این روزا که یه جوری احساس سکون می کنم سعی می کنم به زودی شما و پسرم رو به یه پست شاد میهمان کنم  ... بیشتر از همیشه دوستتون دارم به اندازه عشق

 پ.ن١

دوست عزیزم مامان ماهان عشق ممنون از لینکی که معرفی کردی ."دیروز محل هبوط باور و اعتقاد بود برای من" اگر بدانی  تا چه حد احساس رهایی می کنم اگر بدانی...

پن.ن 2

دوست گلم مامان کوثر و علی نازنین  و  و همینطور شما دوست عزیزم مامان نیایش عزیز اینروزها عجیب به شما فکر می کنم و صبوریتان را تحسین می کنم عمیققققق...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامانی درسا
20 فروردین 91 2:48
دوست من خوشحالم که شهاب حان حالش بهتره امیدوارم زندگی با تمام قدرتش بهش لبخند بزنه . انشاالله .


ممنون عزیز دلم . چه دعای قشنگی
نانازيا
20 فروردین 91 11:45
سلام ازتون دعوت می کنیم شما هم کوچولوتون رو در قرعه کشی افتتاحیه سایت نانازیا شرکت بدین. آرزوی سلامتی و شادابی برای خودتون و کوچولوتون داریم نانازیا ، شهر اينترنتي بچه ها www.nanazia.ir
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
20 فروردین 91 13:44
سلام عزیزم.خدا رو شکر که با دل شاد آمده ای.ایشالله خدا دلت رو شادتر کنه.ایشالله به همین زودیا شهاب خوب بشه بیاد مهمون خونت بشه و از همون چای ها براش دم کنی.ایشالله روزی خبر عروسی شهاب و نی نی دارشدنش رو تو این وب بخونیم.آمین.


آمین . فدای مهربونیات عزیزم
زهره مامان نیایش
20 فروردین 91 14:03
دوست گلم نمیدونم باور میکنی یا نه که الان که دارم برات می نویسم دارم اشک میریزم و خودم هم نمیدونم چه حسی هست که درگیرشم دلم به درد اومده نمیدونم برای خودم دوباره یا برای دوست عزیزی مثل تو که دلم نمیخواد خنده ی رو لبات حتی برای یه لحظه محو بشه ممنونتم که به یادم هستی بعضی لحظه ها یا ساعت ها یا روزها یا حتی ماه ها و سال ها تو زندگی آدم هست که دلش خیلی درگیره و تنها راه نجاتش ار این حس خداست حضور گرم خدایی که همین نزدیکی هاست و میتونی حسش کنی وقتی راضی میشی به رضاش و خودت رو بهش میسپاری کمکت میکنه و آرامش رو بهت هدیه میده ولی خدا رو شکر که بهتری و بهتره شهاب عزیز اگر اون بخواد بهتر از همیشه هم میشه ولی کسی چه میدونه که بهتر بودن کسایی مثل شهاب عزیز رو خدا در چی میدونه خدایا راضی هستیم ولی تو هم غم رو برای دوستای عزیزم نخواه خودت همه بیمارها رو شفا بده خیلی زود
عزیزم که هنوز اسم مهربونت رو نمیدونم خانومی ازت بازم ممنونم که به یادم بودی


باور می کنم دوستم.بااون دل نازکی که ازت سراغ دارم... و دعا می کنم جز اشک شوق اشکی در چشمات ندود. ببخش اگه ناراحتت کردم. من همیشه به آرامشت غبطه می خورم. ممنون از دعاهای قشنگت فدای مهربونیات من... اسمم پوراندخت ولی پوران صدام می کنن. همیشه در یادمی دوست گلم
زهره مامان نیایش
20 فروردین 91 14:14
عزیزم منتظر پست شادت از علی کوچولوی ناز هستیم ما هم خیلی دوستتون دارم


حتما عزیزم... من هم دوستتون دارم گلم
محيا كوچولو
20 فروردین 91 14:48
سلام خاله منم از خوندن اتفاقي كه براي شهاب افتاده خيلي ناراحت شدم و از بهتر شدنش خوشحال و اميدوار،
دعا ميكنم خدا به شهاب عزيزتون سلامتي كامل بدهانشالله


سلام عزیزم.ممنون از همدردیت و ممنون از دعای خیرت
مادر کوثر
20 فروردین 91 14:50
وای عزیزم. بازم یه پست محشر دیگه

واقعا از خوندن نوشته هات لذت بردم بخصوص

"نه اونقدر خوشحالم كه ياد دلتنگي‌هام نباشم و نه انقدر نگران كه از دستای معجزه گر خدا به هيجان نيام. نه انقدر بي‌قرار كه لحظه‌شماری كنم برای اومدن به اینجا و نه اونطور بي‌خيال كه اینروزها رو رصد نكنم ولی قول میدم به خاطر تو هم که شده به زندگی برگردم قول میدم!"

امیدوارم شهاب جان هم بزودی از خدای مهربون شفای خیر بگیرن

از لطفت هم سپاسگذارم عزیزم


ممنون از لطف بیکرانت به من و سپاس برای دعاهای خیرت
مامان سانای
20 فروردین 91 15:11
از خواندن بهبودی شهاب خیلی خوشحال شدم . منتظر خبرهای خیلی خوش هستیم .


ممنون دوست عزیزم.ان شالله
زهره مامان نیایش
20 فروردین 91 19:06
دیروز محل هبوط باور و اعتقاد بود برای من. پاسخم را تماشا کردم. حالا بنشین و یک عمر حلقه به گوشی مرا تماشا کن.



های مردم… علی دیشب قبل از خواب، دارو نخورد …!
...............................................

با خوندن این جملات آخر اون قدر اشک ریختم که نتونستم دیگه چیزی برات بنویسم
حکمتت رو شکر خدا که همیشه بهترین ها رو برای بنده هات میخوای همیشه و همه جا توی گوشه و کنار این دنیا چیزهایی هست که آدم رو به سمت تو میکشونه به سمت خودش به سمت تویی که خود مایی و ما که خود تو هستیم خدااااااااااااااااااااااااا
اگر بخواهیم...
با خوندن این لینک بر عکس لینکی که مامان ماهان جون بهت معرفی کرده از خوشحالی اشک نمیریزی و شاید حس رهایی نداشته باشی شاید هم ... نمیدونم ممکنه سخت ناراحتت کنه ببخش گلم خیلی وقته که باهاش همراهم تا بلکه معجزه ای اما................................................
خدایا کاش ذره ای توان درک حکمتت رو داشتم
فقط میتونیم ملتمسانه ازت شفا بخواهیم و بازم معجزه و در نهایت هرچه که تو بخواهی
خدایا تمام لحظه هام رو به خودت میسپارم برای دوستانم و من آرامش بخواه


عزیزم بمیرم برای دل نازکت که اینقدر لبریز شده ... به قول خودت وقتی خودمون رو بسپریم به او و باور داشته باشیم که اون بهترین کشتیبان خودش می بردمون تا ساحل آرامش اونوقت آروم می شیم. انقدر دلم برای صبا به درد اومده که حجمش در کلمه نمی گنجه. براش از صمیم قلب از خدای شفای خیر و برای پدر و مادرش طلب صبر از خدا کردم . ممنون از یاداوریت ممنون ازینکه بیادم آوردی که یه جایی همین نزدیکیها دلایی هستن بزرگ اینقدر بزرگ که دنیا رو هیچ در هیچ می بینن که براش غصه بخورن که گله کنن که راضی باشن به رضای دوست... مث همیشه آروم باش و صبور گلم می دونم که تو از خودخود خدایی

مامان نیایش
20 فروردین 91 19:06
http://blog.sabayepedar.net/


خدایا حکمتت رو شکر...
مامانی وروجک
20 فروردین 91 22:57
سلااااام روز و روزگار خوش!خدارو شکر که حال شهاب جان کمی بهتر شد امیدوارم هرچه زودتر خبر سلامتی کاملشو بهمون بدی خیلی وقته از پسر نازم علی کوچولو عکسی نذاشتی و چیزی نگفتی بی صبرانه منتظر پست جدیدتم


ممنون عزیز دلم ممنون مهربان من. انقدر حرف دارم از علی و کاراش اینقدر عکس فقط نمی دونم از کجا شروع کنم. همینروزا میام
مامانی درسا
21 فروردین 91 1:50
مامانی علی عزیزم . ما به امید زنده ایم . و به کرامت حق پس امیدوار باش به کرامتش .


مسلما همینطوره مامانی درسای گلم. ماهم امیدمون به لطف و کرم بی پایانشه
مامان حسنی
21 فروردین 91 23:26
سلام سال نو مبارک
ممنون که به ما سرزدین چقدر قشنگ می نویسین ازنوشته هام خجالت کشیدم که اینقدرمثل انشا می نویسم امیدوارم همزمان با اومدن بهارقلب شهاب جان هم خوب خوب خوب بشه ودلتون شاد بازم پیش ما بیاین خوشحال میشم
بااجازه لینکتون کردم تا راحت تر بتونم بیام پیشتون علی اقای گل را ازطرف من ببوسینش


سلام دوست گلم. شما لطف داری چشمای قشنگت قشنگ می خونه. دارید شکسته نفسی می کنید اتفاقا شما بسیار هم قشنگ می نویسی روان و دلنشین. ممنون از دعاهای قشنگت گلم و باعث افتخاره که شما در جمع دوستانم باشید ممنون از لینکتون
H.M
22 فروردین 91 6:31
سلام
خدارا صد هزار شكر
هي خدا شكرت
خدایا به داده و نداده و گرفته ات شکر
که داده ات نعمت
و گرفته ات امتحان
و نداده ات حکمت است

متشكرمممم از تو دوست گرانقدرم


ممنون از مهربونیت دوست گلم
مامی امیرحسین
24 فروردین 91 11:40
ببخش کم میام پورانم.خیلی دوست دارم...



فدای تو گلم با مشغله ای که می دونم اینروزا داری همینکه میای و برای تک تک پستام کامنت میذاری و پستای طولانیمو می خونی واقعا شرمنده می کنی. من هم خیلی خیلی دوست دارم

ستاره زمینی
19 اردیبهشت 91 21:37
سلام به مامان علیجان خدا حافظش باشه


و سلام به شما خدا شمارو هم حفظ کنه. ممنون از حضورتون.