پسر 5 ماهه ی من
سلام من به غنچه ای که صبحدم ، به خنده باز می شود . . . .
پسرکاکل زری من به همین سختی و همین خوشمزه گی به امید خدا 5 ماهه شد. یک ماهه دیگه هم گذشت تا باز هم شكرگزار خدايی باشم برای عمری كه به هردومون داد تا این لحظه های قشنگ و بیادموندنی رو اینجا ثبت کنم.خدایا شکرت ...
اومدم که بگم خستگی عظیم این راه رو با شوق شمارش روزهای طلایی عمر تو از تن بدر می کنم.
اومدم بگم پسرک 5 ماهه من،
"مادری دارد بهتر از برگ درخت و خدایی که در این نزدیکیست" و هر دو عاشقانه دوستش دارن...
ماهگیت مبارک قندک عسلم
اما بشنویم از تو که سخن از دوست خوشتر است:
اینروزها خیلی نمکی و بامزه شدی و شوخ طبعی دلچسبی از خودت نشون میدی محبتت رو هم بهتراز قبل نشون میدی .عاشقت میشم وقتی دستهات رو به هوای ناز کردن به صورتم می کشی گونه هام رو به هوای بوس تف تفی می کنی. وقتی بیدار می شی و میام بالای سرت حالتی شبیه پرواز به خودت می گیری. آخخخخ، که دلم سر می ره...
وقتی خیلی سرخوشی با دهانت صداهای بی ادبی از خودت درمیاری نگرانم عادتت بشه(نمیدونم همه بچه ها اینجورین نگرانم)
شنیدم که حساس بودن بچه به محیط و عکس الاعمل های شدیدش به دنیای اطراف نشانه هوشه اگر این حرف درست باشه، تو گاهی در حد نبوغ کار می کنی.
بغلت می کنم و همراه با یه موسیقی آرام با هم می رقصیم.(این حس موسیقاییت به خونواده مادریت رفته) . کمی ترس از ارتفاع داری و از حالت تعلیق می ترسی. در حالیکه سفت به خودم چسبوندمت، می چرخونمت و کمی ریتم حرکاتم رو تند می کنم تا ترس از افتادن به مرور جای خودش رو به احساس امنیت بده.
آویز تختت رو برات کوک می کنم و در همون حین خودم هم شعر می خونم و دست می زنم. بال در می آری انگار .عاشق آواز و لالایی هستی.قرتو کمری شدی که نگو !کافیه فقط چند لحظه ایستاده نگهت داریم مث فنر بالا و پایین میری رقصی می کنی رقصیدنی! چند وقت پیش خاله سلیمه داشت پیاز رنده می کرد از خوشحالی شیهه ای کشیدی و شروع کردی به رقصیدن واقعا در شگفت موندیم که تا الان نمی دونستیم صدای رنده پیاز هم میتونه ملودیک باشه!!!
خاله سمیه صدای خوبی داره برات آواز می خونه و باهات بازی می کنه و حرف می زنه تو هم در مقابل مدام لبخندهای ملیح تحویلش می دی.
وقتی سرت رو شونه های منه ،خاله طاهره بهت میگه "داددی" تو هم انقدر بلندبلند قهقهه می زنی که می ترسم قلبت بایسته گاهی وقتام به سرفه میافتی یا وقتی عمو مهدی تند تند میگه"توپ توپ". دالی بازی رو دوست داری ولی هنوز خودت نمی تونی بازی کنی.
من مرده او لحظه ای هستم که مثل آب پاش های وسط چمنای پارک، دایره ای به شعاع سی سانت رسم می کنی.به نظرت من نباید از عشق تو بمیرمممممممممممم؟؟؟؟
عاشق گلای پرده خونه باباجون هستی و هرچند وقت یکبار باید ببرمت تا حسابی تماشا کنی. فدای اون لطافت روحت بشه مامان.عاشق در آوردن صدای کاغذ و پوست شکلاتی، آبنبات چوبی من.
عاشق تشک بازیت هستی هر بار که میذارمت داخلش با تعجب مدتها میخ اونها می شی . عروسکهاش صداهای مختلفی از خود شون در میارن . یه آینه هم اون بالا داره که کلی عاشقشی. موزیک اصلیش صدای خنده کودکانه قشنگیه که دل هرکسی ضعف میره از صداش. ضمن سرگرمی بسیار آموزنده ست.حیف که دیگه واست کوچیک شده.
کلی خوراک فکری برات فراهم کردم. در حالیکه به موسیقی کلاسیک گوش می دی، جلوی چشمت اسباب بازی و اشیا رنگی می گذارم که حسهای شنوایی و بیناییت به موازات هم تقویت بشن.
سی دی موسیقی کلاسیک از سری بیبی انشتین رو روی سیسمونیت برات خریدم و کلی کتابهای رنگارنگ با برگای براق و سخت ولی مناسب الانت نیست. بی بی انیشتین یه مجموعه بسیار عالی از آثار بزرگ دنیا ست که با سازهای بچه گانه نواخته شده. برات لالایی و آواز می خونم. از همه بیشتر یه پسر دارم شاه نداره (با عرض معذرت از ترانه سراش برای تحریف شعر) رو دوست داری. با شعرهای فی البداهه و ساده من کلی ذوق می کنی(بالاخره یکی پیدا شد مارو تحویل بگیره و همین یک نفر هم برایم کافیست!!!!) برات قصه های کوتاه تعریف می کنم که قهرمان همه اونها خودتی .
خاله سلیمه مث همیشه زحمت کشیده و برات کتابهای مصور "می می نی " رو خریده که ترانه هاش از سروده های آقای ناصر کشاورز ه و احتمالا خیلی از مامانای گل باهاش کلی خاطره دارن.(خاله سلیمه چطور می تونم اینهمه لطفت رو جبران کنم؟!) به این امید که انشاله خاطراتت رو که مرور می کنی قدر محبتهای خاله مهربون بهتر از برگ گلت رو بدونی.از روی این کتابا برات می خونم و خدا میدونه که چقد ذوق می کنی.
داشت یادم می رفت چهارشنبه 5 بهمن برای چکاپ ماهیانه بردمت دکتر . قد و وزنگیری خدارو شکر عالی بود( وزن 8100 گرم ٍ قد سانت67 و دور سر 45 سانت) نفخت کاملا برطرف شده . دکتر موافق بود که غذای کمکی رو با آب برنج و حریره بادام از این ماه شروع کنم ولی با همه ی احترامی که برای دکتر صبور و مهربونت قائلم تصمیم گرفتم تا پایان 5 ماهگی فقط با شیرخودم تغذیه بشی خدارو شکر شیرم پرکالریه و نیازهاتو به خوبی تامین میکنه .ولی با دیدن غذا ذوق زده میشی و چنان رقت انگیز مسیر حرکت قاشق به دهان رودنبال می کنی که دل آدم کباب میشه ولی چه میشه کرد پسرم، یکم طاقت بیاررفیق .ولی به تو نوید میدم که از ماه بعد با درست کردن غذاهای خوشمزه و دلخواه حس چشاییت رو به جشنواره خوراکی های لذت بخش مهمان کنم.
به توصیه دکترت قطره آهن رو از این ماه شروع کردیم . واست قطره آهن "ویتانه " فاقد گلوبین و حاوی روی که اشتهاآوره تجویز کرد(نمی دونم خوبه یا نه از دوستای گلم که تجربه بیشتری از من دارن کمک می خوام) . روز اول 5 قطره ، روز دوم 10 قطره و ....الی تا وقتی که برسه به روزی25 قطره و تثبیت بشه روی همین 25 قطره. بعد از هربار مصرف با گاز استریل خیس لثه هاتو تمیز می کنم که اثرات بدش به دندونات آسیب نرسونه.
لثه هات سفت و سفید شده ولی هنوز از دندون خبری نیست.دکتر لثه هاتو معاینه کرد و گفت احتمالا تا اواخر همین ماه دندونات نیش میزنه. فدای دندونای خوشملت بشم مامانیییییییی. اینروزا آب دهانت جاری میشه ،میونه خوبی هم با پیشبند نداری و مدام باید لباست رو عوض کنم. برای تسکین خارش اون لثه های نازت مرتب ماساژشون میدم ولی ناآرومی و دلت می خواد همه چیو گاز بگیری.
با اینکه جایی خوندم که دندون درآوردن ارتباطی با اسهال نداره ولی اینروزا مصرف پمپرزت به روزی 20 عدد رسیده. در حالیکه همیشه 10 الی 12عدددرروز بود . یک بسته پمپرز 74 تایی 31هزارتومانی رو 4 روزه مصرف کردی . آقا پوشک فقط مارک پمپرز !!!(عجب سطل اشغال قیمتییی داریم اینروزا )
خدایا شکرت پسرک 5ماهه من، خیلی کارها رو انجام می ده که قبلا در تصورم هم نمی گنجید. اون وقت حرصم می گیره که بعضی از افراد ساده اندیش به بچه های توی این سن نگاه می کنن و میگن: خوش به حالش، هیچ کاری نمی کنه، از هفت دولت آزاده!آخه یکی نیست به اینا بگه تو خودت از پارسال تا به حال چه کرده ای؟ فقط یک سال پیرتر شدی ولی این همون نوزاد شکننده ناتوانیه که حتی نای گریه هم نداشت و الان در آستانه 5 ماهگی کلی مهارتهای ارتباطی و حسی-حرکتی و... پیدا کرده ( فقط تو رو نمیگم . منظورم یک بچه تیپیکال 5-6 ماهه ست) کاش همه ما در هر سال از زندگیمون به اندازه سال اولمون پیشرفت می کردیم!
بهترینم
چقدرخوبه که تو هوای تازه من شده ای چقد خوبه که دوسم داری. اگه لحظه ای از من دور باشی احساس خفگی می کنم یادم نیست وقتی مادر نبودم چه بودم.اصلا وجود داشتم؟ وقتی ناآرومی در گوشت میگم همه چی آرومه پسرم همه چی Ok.اونوقت نگام می کنی و بهم لبخند میزنی فدات بشم که زبونمو می فهمی و بهم اعتماد میکنی چه خوبه که معتمد تو هستم.
گر چه هنوز هم خیلی جاها "سنت گرا "هستم ولی من و پدرت سعی می کنیم تورو کاملا استاندارد و مدرن و با شیوه های تربیتی روز دنیا تربیت کنیم. امید که دراین گذار از "سنت" به "مدرنیته" به خطا نریم.
تنها یک ماه دیگه از مرخصیم باقی مونده. از الان دلم برای بچه ام تنگ می شه مبادا از غصه دوری بچه ام بمیرم! ای زندگی ماشینی هی....
اینروزها با اینکه تخت با همه وسعتش در اختیار ما قرار داره اما ترجیح می دی مثل جوجه ای زیر پر و بال من کز کنی و بخوابی . عاشق اینیکه بغلت کنم و موهاتو نوازش کنم.وقت شیر خوردن دستهام رو هر کجا که باشن پیدا می کنی و می گیری. آخ که عاشقت میشم...
خدایا کودکم را به تو سپردم از روز الست ؛ومن بپاس اینهمه لطفی که به من ارزانی داشتی سوگند می خورم و همه ی توانم رابکار می گیرم تا مراقب کودکی معصومانه و غیر قابل برگشتش باشم .خوب می دانم همین فرصت اندک بنیان شخصیت و آینده پسرم را پایه ریزی خواهد کرد.
خداش در همه حال از بلا نگه دارد....