علی علی ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

قشنگ ترین تجربه

نرم نرمک می رسد اینک بهار...

1390/12/23 7:33
2,590 بازدید
اشتراک گذاری

 

باز هم صفحه هاي تقويم به آخر رسيد و روزهای آخر سال هم از راه! باز هم يكسال گذشت و رفت و ما مونديم و كارهامون...

سال نود، تو هم خیالت خوش! تو سال من بودی ،سال من و پسرم!

باورم نمیشه این همون جوجه پنبه ای هست که  سال پیش گوشه ی دلم جا کرده بود!!!

الان چندساعته نشستم و زل زدم به این صفحه تا دو سه خط بنویسم که اگه یه روزی خوندی بفهمی حال الانم رو ...

عاشق حال و هوای این روزهام. شادم از شادی و تحرک مردم. شادم از بوی عید. عاشق رنگ و بو و حال و هوای گذشته مخصوصا سنین بچگی...

 بچه که بودیم از لباس خریدن عید گرفته تا عیدی گرفتن و عذاب کشیدن واسه پیک شادی و شوق چیدن سفره هفت سین و بعضی سالها بیدار بودن موقع سال تحویل و هزار تا چیز دیگه عید واسمون عالمی داشت وای که چه حالی میداد فرش شستن عید ... کاشتن سبزه عید و هرروز میلیمترهاشو اندازه گرفتن  ...چقدر کرخت شدیم چقدر زمخت شاید بگی که لباس عید مال بچه هاست ولی من هنوز هم دلم میخواد با خرید لباس توی همون عالم سیر کنم و از این بی تفاوتی بزرگترا دور بشم میدونم قسمتی از این بی تفاوتی نسبت به عید بیشتر شدن مشکلاته ولی ما بزررگترها انگار خودمون هم بدمون نمیاد نسبت به همه چیز بی تفاوت باشیم. هر چند بچه هایی رو هم میبینم که  به خاطر شرایط بد اقصادی و زمختی جو دور و برشون خیلی زود توی همون سنین کودکی بزرگ میشن و یاد میگیرن که باید همراه پدر مادر بسوزن و بسازن و من چقدر درد می کشم ... فکر میکنم هرچی آدم از یه چیزی هر روز دور و دورتر میشه ،پس نباید انتظار داشته باشه هنوز نزدیک اون هدفش باشه! چرخش یک سیب رو که  می بینم  هاج و واج می مونم ، مثل دنیایی که یک طرف دیگه باشه و تو چیزیو ببینی که بخوای بری به اون دنیای مطلوب، اما نتونی چون تو یه طرف دیگه ای هستی و فقط میتونی چرخش سیب رو ببینی. چون تو قبلا خودت رو از اون عالم جدا کردی .. ناراحت کننده ست برام...

 دلم می خواد یه کاری کنم که این شور و شوق تو وجودم نمیره و می دونم  بعدش حس خیلی خوبی بهم دست میده  حتی اگه شده با خرید ماهی عید...

پسرم سالی که  در حال تموم شدنه برای من پر از بالا و پایین بود، خوشی ها و غمهاشو باهم دوست داشتم ، اعتقاد ندارم همش خوشگذرونی باشه یا همش غم باشه. نسبت به سالهای قبلترم خیلی تلاطم داشتم، چندتا جهش ذهنی داشتم (منظورم از جهش ذهنی ، رشد فکری و بازتر شدن ذهنم هست)، احساس میکنم ذهنم نسبت به قبل خیلی بازتر شده، یک سری گره های رفتاری هم برام باز شده. بیشتر به خودم فکر کردم.

 خدارو شکر ! امسال برای من سال خيلی خوبی بود با اینکه خيلی از روزهاش آسمون دلم ابری بود و هوای چشام بارونی. خيلی از روزهاش فقط اشك ريختم و خدار رو صدا زدم. روزهای پرازغصه روزهايي كه فقط اشك ريختم و توی تنهايی با خداو خودم و تو و خيلیها حرف زدم. حرفهايی كه زديم، مهربونيهايی كه كرديم، دلهايی كه شكستيم، دلهايی كه به دست آورديم، روزهايی كه رفت و ديگه برنميگرده و برای من جز خاطراتی تلخ و شیرین هيچی باقی نذاشته...

شکر بر داده ها نداده ها  ، بر قرار و بی قراری ها ،  بر داده ها و گرفته ها ،  برای سلامتی و ناخوشی ها ، برای حقمون، برای خواب و بی خوابی ها...  شكربه خاطر سلامتی كه به پسرم و همسرم دادو به پدرم ومادر عزیزم و تک تک اعضا خانواده خوبم...

 امسال سالی سرشار از تجربه های بیکران بود ، شیرین و تلخ:

مادر شدن، اضافه شدن نقش جدید به نقش های قبلیم، لمس لذت های ناب، از بوس های صورت برگ گلت، بغل های خوشمزه مرد 69 سانتی م

سرشار از پارادوکس، خستگی، دلزدگی، شب نخوابی، امید و انتظار، بیمارستان روی های مکرر، بارداری و خواندن کتاب های رنگ به رنگ در این رابطه، استفراغ و پی پی پسرکم

بودن  پدر عزیزت یعنی عشق، روزهای نابی که بودیم دور ازش به او اما نزدیک بسیار هم نزدیک ... سالی سرشار از فراز و نشیب گاهی احساسی ...در این روزهای پایانی سال  ولی عمیقا میدونم که قلبمون میزنه براش، یه جوره خاصی....

بزرگ شدم، به اندازه یک دهه، مسئولیت پذیرتر، پر تلاش تر، خلاقتر!!!

مفهوم امید رو بهتر درک کردم و مفهوم شاد بودن، شاید هیچ کس نفهمه که من گاهی چقدر حتی از بالا نیاوردن فقط 1 وعده غذایی پسرکم غرق میشدم در شادی، فهمیدم شاد بودن رو و لذت از حال، ساده تر و دست یافتنی تر شده برام همه چی!!!

فهمیدم مدرسه و درس چیز دیگریست و من خیلی دوستش دارم، باور بفرما دلم تنگ شده بود برای کتاب و جزوه هام، باید سال آینده برنامه مدونی بچینم.با تمام وجود قصد دارم از این همه تجربه نابم پلی بسازم برای سال بعد، سال آینده باید و باید و باید بهتر و رنگی تر باشد برام...

امسال خيلیها رو واقعا شناختم. مهربونی و مهر خيلی ها بهم ثابت شد ، دلم رو با خيلی ها صاف كردم.

چندروزه دیگه عید نوروزه، ولی نمی دونم چرا سال من  هنوز توی سالهای  گذشته قفل شده . کٍی اینهمه سال گذشت؟

امسال  صبح عید میشه ، من دیگه خواب نخواهم بود، بی اختیار به یاد شور و شوق مامان می افتم که در هر شرایطی بود موقع سال تحویل همه رو بیدار می کرد، لباس عید تنمون می کردیم و با همون چشم های خوابالو عکس می گرفتیم.
یاد خرید های عیدم، که این روزها عجیب دلتنگشم، یاد بوی نوی کفش و کیف و لباسم، یاد لذت پوشیدنش، دقیقا چند دقیقه قبل از سال تحویل، یاد عیدی های قلمبه بابا که همیشه و همیشه از همه بیشتر بود.
یاد نوای خوش نقاره خانه های امام رضا که همیشه قبل از سال تحویل پخش میشه، یاد بوس و تبریک بعد از سال تحویل، یاد آهنگ تربت جامی بعد از سال تحویل، یاد سبزی پلو ماهی های مامان پز....
به یاد عید دیدنی های بامزه ی قدیمم، یاد زمانی که با سرعت جالبی به خانه فک و فامیل میرفتیم، به حد خفه شدن شیرینی و شکلات میخوردیم و همش منتظر آخر مهمونی بودیم که اسکناس های شق و رق رو بهمون بدن، موقع برگشت هم همش داشتیم میشمردیم ببینیم پول کی بیشتر شده، و مال من همیشه بیشتر بود، چون بچه بزرگتر بودم.( اون روزها خوشحال بودم که بزرگترم ولی این روزهادائم میگم کاش بزرگتر نبودم تا دلم به این حد اسیر وابستگی ها نمیشد به این زودی...)

این روزها همش بوی وایتکس توی دماغمه، بوی غالب روزهای آخر اسفند هر سال. یاد اسفند 77 یاد خاله سمیه و بامزگی هاش، یاد خاله سلیمه که با همه ترس از ارتفاعش با اون هیکل لاغراون موقع هاش میرفت روی پله و میخواست در و دیوار رو تمیز کنه و نردبون خرکی با تسمه چرمی که از وسط دو شقه شد و خدایی که همیشه بهمون رحم کرده ،یاد خاله طاهره که با  نظم مثال زدنیش با همه کم سن وسالیش دست راستی بود واسه مامان و به یاد مامان که چند برابر همه کار میکرد و در مقابل غرغرهاش همه باید سکوت می کردیم حتی اگه از خنده داشتیم منفجر می شدیم.امشب چهارشنبه سوری بود، یاد ترقه هایی افتادم که از ترس مامان هیچوقت نخریدیم  تا توی حیاط بزرگمون بازی کنیم، یاد تصور  پریدن های از روی آتیش، یاد بنگ بنگ های کوچه.... ذهنم پر میکشه یه جایی اونجا که انگار پاره پاره های دلم هنوز جامونده اونجا...به  عیدهای سال قبل و یک نفس خاطرات پراکنده در کنار عزیزترین عزیزانم که الان خیلی هاشون میون ما نیستند بابا بزرگ و مامان بزرگ مهربانم ،عمو کریم و عمو علی عزیزم و محبوبه عزیز سفر کرده به بهشت و دل مهربانش  که  همیشه باهم داستانهای قشنگ کودکیمون رو خاطراتمون رو از عید  همنوایی میکردیم می خندیدیم شادشاد کودکانه . 

همینطور دارم می نویسم اما احتیاج دارم و باید بنویسم تا بعد ها که روزهای شیرین با هم بودن به راحتی برامون ایجاد شد با خوندن این روزها، یادمون بمونه که اسیر عادت نشیم!

حالا که تو ! این شکلاتم که داری از پشت این مکعب قرمزت برام می خندی و با تمام وجود محبتت رو به من تزریق می کنی. به پدرت فکر می کنم که همیشه و در هر شرایط اقتصادی، روحی و .. بود برام سنگ تمام می گذاشت، یاد سنبل های بزرگ اولین عید عروسی مون، یاد کادو هایی که در نهایت زیبایی تزیین شده بودند، یاد همه با هم بودن ها، یاد همه دوندگی هاش برای مهر ورزی به من.کاش من هم انرژی او رو داشتم. ویه آن حس کردم یه گلوله داغی تو گلوم ایجاد شد، صدام گرفت، عین احمق ها نتونستم خودم رو کنترل کنم....

هوا به طرز خوشایندی زیباست و آرام واگه روز بود قطعا  آبی... دلم می خواد برم بیرون و بذارم نسیم صورت خیسم رو آروم کنه... شاید هم حال و هوای عیدی پیدا کردم، راستی امروز مامان جون ماهی درست کرده بود..شاید بوی سبزی پلو با ماهی  قدیمها رو برام تداعی کرد...

چقدر ذهنم پرواز می کنه امروز...

اتاق در گرمای مطبوعی به سر می بره، بخار چای دارچینی داغ  دختر مامان دم ، پیشونیم رو  پوشونده  و من به آدم های متنوع بیرون خانه که سردشونه در کلبه ساده و گرم خونه پدریم به همشون لبخند میزنم.

امسال اما ، سال رودرحالی شروع ميكنم كه ديگه خيلی از رفتارهای بدم از توی زندگيم برای هميشه رفتن بيرون. از خونه دلم برای هميشه بيرونشون كردم و از اين بابت خوشحالم كه بيشتر از اين بهشون اجازه ندادم كه زندگيم رو خراب كنن.

اما یه غمی بزرگ هم روی دلم باقیمونده كه نميتونم بگمش. از خدای بالای سر ميخوام اونقدر به من سعه صدر بده كه بتونم سر سفره هفت سين امسال خاطرم رو از خاطره خيلی ها شيرينتر كنم و سال جديدم رو با مهر ودوستی شروع کنم...

خداروشکر میکنم که بهار هست، که شاخه های خشک شده میتونن دوباره جوونه بزنن ... دوباره میتونم خودم رو بسازم با کلی اطلاعات بیشتر با شناخت بیشتر نسبت به خدا و طبیعت وتو که جزیی از وجود منی .... امسال دوستهای خوبی هم در وبلاگستان پیدا کردم که برای همشون آرزوی سلامتی میکنم ...دوستایی که از همشون درس زندگی گرفتم دوستشون دارم و عجیب بهشون وابسته شدم...  دوست دارم وقتی سال جدید شروع شد ، عید رو تبریک بگم ، پیشاپیشش خیلی برام مزه نداره...

حس الانم زمزمه این آهنگه استاده:

اندک اندک جمع مستان میرسند...اندک اندک مِی پرستان میرسند

دلنوازان نازنازان در رهند...گلعذاران از گلستان می‌رسند

اندک اندک زین جهان هست و نیست...نیستان رفتند و هستان می‌رسند

 .......................................................

پ.ن:

چقدر سپری شدن روزهای سخت نوزادداری خوبه. حالش رو می بریم! هیچ وقت به اندازه امسال از اومدن عید خوشحال نبوده ام. ازینکه هوا  گرم می شه، می تونیم کم کم تورو توی کالسکه بگذاریم و بیرون بریم. پوسیدیم از خونه نشینی!

سردی هوا هم مزید برعلته. زندگیم شده بود مدام تو این چهار دیواری چرخیدن و چرخیدن. خدا رحم کرد که مطالعه و فیلم و اینترنت گردی تا حدی برقراربود وگرنه پاک می زد به سرم. اگرچه اون هم با سیصد بار گریه  تو وسطش و پاره شدن رشته فکر و حس آدم انجام می شد.فکر کن ، وقتی وسط یک فیلم رمانتیک اشک توی چشمانت حلقه زده یا از شدت هیجان به زمین میخکوب شدی و یا داری وسط یک آوازی خاطره انگیز به این فکر می کنی که زندگی و ما فیها ارزش نسبی داره یا مطلق ، ناگهان مجبوری بری عالیجناب رو که پی پی کرده، بشویی و عوض کنی و لوسیون بزنی و لباس بپوشونی و بعد هم به زور دو تا می می و سعی کنی معده و روده ات رو که خالی خالی شده دوباره پر کنی تا سیر بشی ، خوب معلومه که به فنا می ری! (می تونی  در حال حاضر، قیافه و تیپم رو یک چیزی بین میرزا کوچک خان جنگلی و اصحاب کهف تصور کنی نیشخندراستی چند دست لباس خوشگل مامانی واسه عیدت خریدم که کلی ذوقشونو کردم همینطور عیدی های خاله ها و دایی هات و مامان جون و باباجون  عکساشو توی پست بعدی واست میذارم )

 خدواندا تو شاهدی که همه ی مادران جز سلامتی فرزندشون هیچ دعایی زمزمه نمیکنن ... سلامت دار این فرشته های زمینی رو

آمین

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

Hm
24 اسفند 90 2:10
خوشحالم ازآپ جديد بس منتظرت ماندم كه ترسيدم بهـاربيادو تو آپ نكني
سلامممممممم 
بازم سال نو ميرسد
زمان ميگذره
اميدوارم كه سالي خوب و شاد داشته باشي
خيلي دوست دارم
مامان ميگه كسي كه توي اولين سال مادر شدنش دعا كنه حاجتروا ميشه 
برام دعا كن براي منوهـمسرم و زندگي آروممون كه جديدا پرتلاطم و كمي ابري شده 
ماجرارو بهـت ميگم 
روي علي جونو ببوس
 بازم مثل هميشه علي ومامانش بهـترينه
بدلايلي اسمتوذكر نكردم بهـت ميگم حتما يادم بنداز
درپناه خدا سلامت وشاد باشي عزيزجان



ممنون عزیزم. خوشحال میشم حرفای قشنگت رو بشنوم. حتما به یادت هستم و دعا می کنم اگه خدا قبول کنه. به مادر سلام برسون گلم.شاد باشی

مامانی فری
24 اسفند 90 11:07
آرزو دارم بهاران مال تو / شاخه های یاس خندان مال تو / ساده بودن های باران مال تو / آن خداوندی که دنیا آفرید ، تا ابد همراه و پشتیبان تو \پیشاپیش نوروز مبارک


ممنون مامامنی مهربون. هرروز شما هم نوروز
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
24 اسفند 90 14:45
سلام عزیز.
خدا رو شکر که سال خوبی رو پشت سر گذاشتی.ایشالله همه سالهای پیش رویت بهتر از قبل باشند.
کلی خاطره رو برام زنده کردی. ای ای ای.
دعا میکنم اون چیزی که تو دلته و ذهنت رو مشغول کرده به خیر حل بشه.آمین.
یه آمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــین بزرگ هم برای دعای خیر آخر پستت.
------------------------------------------------------
در ضمن حالا فکر نکن چون صبحه و بیداری لحظه تحویل سال کنار سفره نشستی و منتظر در کردن توپ 91 هستی.خیر خواهر شما یک نوزاد دارید


ممنون دوست گلم... نه ما شکر بخوریم ازین فکرا کردیم باشیم خوااااااااااهر

مامان گیسو
24 اسفند 90 15:45
سلام عزیزم
پیشاپیش سال نو مبارک
امیدوارم کنار علی جونم بهترین سال رو تجربه کنی و اون چیزی که هنوز ته دلت مونده به خیر و خوشی حل بشه
لذت بردم عالی بود ممنون


ممنون عزیزم. ان شالله که سال جدید برای شما هم پر خیرو برکت باشه. سال نوی شما هم مبارک
مامان آرینا موفرفری
24 اسفند 90 16:33
سلام عزیزم امیدوارم سال خوبی داشته باشی.یه عالمه
مامانی وروجک
24 اسفند 90 17:57
اولا سلام دلم برات تنگ شده بود خانم کمی مارو دریاب !دوما تک تک احساسات قشنگت ویاداوری خاطرات روزای پایان سال همون حسیه که این روزا منم دارم همش بهشون فکر میکنم من هم همیشه لباس عیدی خریدن رو دوست دارم با اینکه قرار گذاشتم امسال چیزی نخرم نشد نتونستم!وااای گفتی خونه تکونی فرش شستن عیدی گرفتن همه شون یه خاطره ی خوب از اون روزای گذشته ست ,اتفاقا منهم بچه اولم و عیدی هام بیشتر از همه بود ولی من این اول بودن رو دوست دارم یه حس مسیولیت خوبی بهم میده حس بزرگی هرچند که هنوز فکرمیکنم بچه م شاید به قول تو از وابستگی که باهاش میاده و من بچه ی اول عروس اول همسرم داماد اول وپسرم نوه ی اول در کل ما خانواد ی اولیم البته شوخی بودمرسی گلم مارو دوباره بردی تو اون حال وهواراستی تولد عید شما مبارک امیدواارم سال خیییلیییی خوبی داشته باشی


. عزیزم منم دلتنگت شدم ولی از وقتی قالب وبت رو عوض کردی انگار به هم ریخته مطالبت گوشه سمت راست میاد اونم ناقص. نظر هم نمیشه گذاشت...
اتفاقا ما هم خانواده اولیم . ان شالله توی همه زمینه ها هم اول باشی گلم. منم این حس مسئولیت رو دوست دارم الگو بودن یه جوری مسئولیت رو سنگینتر می کنه... ممنون عزیزم یه یادت بود ان شالله سال جدید برای شما هم سرشار از شادی و برکت باشه
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
24 اسفند 90 19:30
بوی عیدی ، بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو
بوی یاس جا نماز ترمه مادر بزرگ
با اینا زمستونو سر می‌کنم.
با اینا خستگیمو در می‌کنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می‌کنم.
با اینا خستگیمو در می‌کنم
فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه‌ها
با اینا زمستونو سر می‌کنم.
با اینا خستگیمو در می‌کنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می‌کنم.
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم
بوی باغچه
بوی حوض
عطر خوب نسرین
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی
با اینا زمستونو سر می‌کنم.
با اینا خستگیمو در می‌کنم


با اینا بهارو باور می کنم...
بسیار زیبا و به جا بود دوستم این شعر روخیلی دوست دارم با صدای شهیار یه عالمه خاطره دارم باهاش انگار باهاش زندگی کردم...اتفاقا مامان بزرگم(مامان بابام) یه جانمازم ترمه هم داشت که مامانم هنوز داردش ...
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می‌کنم. ..
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
24 اسفند 90 19:56
کیسه ی کوچک چای ، تمام عمر دلباخته لیوان بود، ولی هر بار که حرف دلش را می زد،

صدایش در آب جوش می سوخت...

کیسه کوچک ، با یک تکه نخ رفت ته لیوان و حرف دلش را آهسته گفت...

لیوان سرخ شد!

-------------------------------------------
نوش جانت چای دختر دم.دلمان کشید.


چقدر خوبه قصه رهایی...
بمیرم الهی ،بیا خونمون حتما واست یه چای سرخ خون کفتری دختر دم می کنم( این اصطلاح مامان بزرگه خدابیامرزم بود)

صوفیا
24 اسفند 90 23:24



بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس ، رقص باد،
نغمة شوق پرستوهای شاد،
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!

خوش به حال چشمه‌ها و دشتها،
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها،
خوش به حال غنچه‌های نیمه باز،
خوش به حال دختر میخک ـ که می‌خندد به ناز ـ ،
خوش به حال جام لبریز از شراب،
خوش به حال آفتاب.

ای دل من، گرچه ـ در این روزگار ـ
جامة رنگین نمی‌پوشی به کام،
بادة رنگین نمی‌بینی به جام،
نقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت ـ از آن می که می‌باید ـ تهی است،
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.

گر نکوبی شیشة غم را به سنگ؛
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

دوست عزیزم اونقدر قلمت زیبا بود که تک تک کلمه هاشو با تمام وجودم احساس کردم .علی کوچولو رو ببوس .موفق باشید


ممنون وست گلم. سامی جونم رو می بوسم
مهسا مامان مرسانا
25 اسفند 90 7:53
عزیزم........مثل همیشه زیبا..............آرزو میکنم سالی توام با خوشی وسلامتی وآرامش در پیش رو داشته باشی.....موقع تحویل سال ما رو هم از دعای خیرت بی نصیب نکن.....دوست دارم دوست مهربونم.....


لطف داری عزیز دلم... سال نوی شما هم خوش بهترین بهارها رو برات آرزو می کنم... من هم دوستت دارم دوست عزیزم

مامان نیایش
26 اسفند 90 10:38
اول میگم الهی آمین برای دعای قشنگت خدا همه ی این فرشته های زمینی رو در پناه خودش حفظ کنه ان شا الله
بعدسلام عزیزم خیلی قشنگ نوشتی خیلی لذت میبرم از خوندن نوشته هات تصویر همش توی ذهنم ساخته میشه و میتونم همه لحظه هاش رو باهات شریک بشم توی احساس های قشنگت ، تلخ و شیرین ،خیلی از چیزهایی رو که نوشتی با همه وجود تجربه کردم
مخصوصا این پی نوشتت...
خیلی دوستت دارم دوست خوبم دوست دارم خیلی چیزا ازت یاد بگیرم ان شا الله سال خوبی داشته باشی کنار خانواده ی گلت
التماس دعای مخصوص سر سفره هفت سین ما رو هم یادت نره


ممنون عزیزدلم مث همیشه شرمندم می کنی عزیزدل. ممنون از حرفای ناب و صمیمانه ت. من هم سال خوب و پر از شادی و سلامتی رو برای خودت و خانواده محترمت آرزو می کنم در کنار گل همیشه بهارت نیایش جون خوشگلم... من همیشه به یادت هستم باور کن... چشم حتما و شما هم با دل پاکت از دعای خیرت سرشارم کن
مامی امیرحسین
26 اسفند 90 11:21
وای پوران نکن با ما اینجوری...چه خوب گفتی هر چی میخواستم بگم و نشد که بگم...امیدوارم تو این سال جدید روزای آفتابیت اینقدر زیاد باشن که سال که تموم میشه حتی یادت نیاد چندتا روز ابری هم داشتی...برات بهترین ها رو تو سال جدید از خدا میخوام...منم موفقیت های اخلاقی خوبی تو این سال داشتم و بهبود روابطم با خانواده همسری که چون خواننده وبلاگم هستن نتونستم اشاره ای بهش بکنم.اما بابتش خیلی خدا رو شاکرم.


چکارکنم وقتی دلامون اینقدر به هم نزدیکه. حال می کنم وقتی حتی نانوشته هام رو رو هم می خونی چقدر قشنگ منظورم رو فهمیدی... من هم بهترین بهارهاروآرزو دارم برای تو نازیینم در اولین بهارمادریت در کنار نهال کوچکت و درخت تنومند زندگیت...
مامی امیرحسین
26 اسفند 90 11:22
عاشق اونقیافه بین میرزا کوچک خان و اصحاب کهفتم!خیلی خوب گفتی!


بدون اغراق بود این ترسیم !!!!
من همه جوره عاشقتم اینو چه جوری بگم
مامانی فری
26 اسفند 90 23:35
میلاد هر کودک شکفتن گلی را ماند
که می آید و می شکفد و می بالد و امید می آفریند؛
در آستانه ی سال نو برای همه ی کودکان دل بندی که به نخستین عید نوروز زندگی خود سلام می کنند آرزوی بهروزی و نیک بختی و نیک فرجامی داریم.
علی عزیز اولین نوروزت مبارک


ممنون خاله جون. نوروز بر شما هم مبارک
مامانی درسا
27 اسفند 90 2:46
دنیا را برایتان شاد شاد
و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزومندم
هر روزتان نوروز
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که دادی مرواد از یادت
سال نو و نوروز باستانی مبارک



سال نوی شما هم مبارک عزیزم
مامان نيروانا
27 اسفند 90 10:00
دوست عزيزم كه توي دوستاي نيروانا و توي دل من خونه داري، نوشته هاي آخر ساليت دلمو قلقلك داد. برگشتم به روزاي نوزادي نيروانا و همون حس و حالي رو كه ازش ميگي دوباره بياد آوردم. اميدوارم تو سال جديد عاليجناب 69 سانتي ت حسابي آقا بشه و خستگيهات رو كمتر كنه. عيد كه بشه ديگه همه چي حله. بهاري پر از شادي و سالي پر از برآورده شدن همه ي آرزوهاي قشنگت برات آرزو ميكنم. قربونت


شما هم در اعماق قلبم جا داری دوستم.فکر کنم زنشم که بدم بیاد ور دل خودم بسکه بغلیه امیدوارم سال جدید هم برای شما و نیروانای خوشگل و شیرین زبونت پرازشادی و نشاط باشه. فدای تو ،من
الهام مامان رامیلا
27 اسفند 90 21:16
هر سال شروع قصه ایست قصه ات بی غصه باد



ممنون گلم شاد باشی
مامانی وروجک
27 اسفند 90 23:39
خاله جون سلام اون مشکل رو خودمم و چندنفر دیگه هم داشتیم و الان درست شده فکر کنم از اینترنت خراب باشه


سلام عزیزم. ولی برای من هنوز برطرف نشده . کاش یه سری از کدهاتون رو حذف کنید
مامان علی جون
28 اسفند 90 0:26
سایه حق
سلام عشق
سعادت روح
سلامت تن
سرمستی بهار
سکوت دعا
سرور جاودانه
این است هفت سین آریایی
پیشاپیش نوروز مبارک


ممنون از حضورتون. هرروزتون نوروز
نفیسه
28 اسفند 90 9:42
سلام ، منم تو خودتون راه می دید ؟!
خیلی نوشته هات باحال بود ، خیلی خوب می نویسی برعکس من ، می خوام بنویسم ولی نمی تونم
انشاء اله که سال جدید سالی همراه با رونق و برکت و شادی و سلامتی برات باشه . لحظه تحویل دعا به من هم یادت نره


خوش اومدی دوست گلم.برمی گردم و پاسخت رو حتماخواهم داد
مامي نسيم ( مامان ملودي )
28 اسفند 90 10:25
_________@@@@@@ _________@________@________@@@@@@ ________@___________@_____@_________@ ________@_____________@@@__________@ _________@___________________________@ __________@_______@@@@@___________@ ___@@@@@@____@@@@@@@_________@ __@_____________@@@@@@@_________@ _@_____________@@@@@@@@_______@ _@_____________@@@@@@@@_____@ _@_____________@@@@@@@______@ ___@____________@@@@@_________@ _____@@@@@_______________________@ _________@@_________________________@ _________@___________@@___________@ __________@________@@__@@@@@@@ ___________@_____@@ ____________@@@@_@ ____________________@ ____________________@ ____________________@ _____________________@ ______________________@ ______________________@____@@@ ______________@@@@__@__@_____@ _____________@_______@@@___@@ ________________@@@____@__@@ _______________________@ ______________________@ _____________________@ ____________________@ عيدتون مبارك
H.M
28 اسفند 90 14:53
نوروز شعر بی غلطی است که پایان رویاهای ناتمام را تفسیر می کند باران عشق همیشه می بارد اما در نوروز قطره های باران طلایی رنگند از خدا می خواهم که همیشه زیر این باران خیس شوی . . . دوست خوبم و هميشيگيم سال خوبي را برايت ارزومندم اميدوارم دركنارهمسرگرامي و علي جون سال بي نهايت پربركت همراه باشادي داشته باشي دلت شاد و لبت خندون لحظه سال تحويل همه رو دعا كردي اگه وقت شد منم از دعاي خيرت بي بهره نزار خيلييييي دوستتتتت دارمممممممم واقعا عذر ميخامممم بابت دير به دير اومدنام فكر نكن بي وفا شدم اونقدر كارو مشغله هست كه طفلك مادرم خونه تكاني مرا انجام داد سلام گرم من و همسرمو و مادرمو به خونواده گرامي برسان هميشه به يادتونم هميشه و همه جا صحبت از مهربونيت ميكنم اميدوارممممم كه يه روزي ببينمتتتت اونقدر كارا سخت شده نگو برام دعا كن از بابت محبتاتتت. سپاسگزارم علي جون را ببوس اينم واسه علياينم واسه شما دوست مهربانم انشالله هميشه موفق و مويد باشي درپناه خدا سلامتوشاد باشي
H.M
28 اسفند 90 14:55
باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروند تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند و آنگه سر مست و با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز نو روز و جشن شگوفه ها را بر گذار می نمایند . . . . . . و باز گرمای ملایم و فرحبخش روز های آفتابی بهار در باغ و راغ و کشتزار ها به سبزه و گلها و درختان بشارت میدهد تا از خواب سنگین زمستان بیدار شوند و روح تازه بخود گیرند و آنگاه این نوای جانبخش را ساز بدارند . . . . . . و باز نسیم گوارای گیسوان مشک بوی بته های گلاب را با آهنگ موزون تکان میدهد تا با لالهء خوش عذار و نرگس و ریحان و گل های دشتی همزمان جوانه زنند و ترانه عشق را به گوش عشاق برسانند و آنگاه در چمنها و دشت و دمن طوفان برپا کنند . . . . . . و باز هوای شاداب به عشرتگاه باغ و لاله زار ها راه میگشاید و گلهای سرخ و زرد و نیلوفری را که در سبزه زار ها می رویند نوازش میدهد و آنگاه پربار چمن را به نظاره می نشیندو همین که در مرغزاران حریر پوش به میزبانی مردان پاکدل دشت می شتابد نالهء نی را می شنود و وظیفه دار این پیام میگردد . . . . . . رونق عهـــد شبابست دگــر بوستان را / میرسد مـــژده گل بلبل خوش الحان را ای صبا گر به جوانان چمـن بـاز رسی / خدمت ما برسان سرو گل ریحـــان را . . . ای نو بهار خنـــدان از لامکان رسیـــــدی / چیزی به یار مانی از یـــار ما چه دیـــدی خندان و تازه رویی سر سبز و مکشبویی / همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریــدی . . . فرا رسیدن نوروز باستانی، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه ایرانیان پاک پندار، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد .
مامانی وروجک
28 اسفند 90 15:50
باشه چشم الان یه سری رو حذف میکنم گلم
مادر کوثر و علی
28 اسفند 90 16:07
سلام عزیزم آفرین به این حس دوست داشتنی و این قلم آروم و دلنشین چه خاطره هایی چه حرفایی چه زیبا و دوست داشتنی برات آرزوی بهترینها رو دارم مامانیه مهربون سال نو پیشاپیش مبارک